قول معاذ سهنگام وفاتش درباره علاقمندیاش به علم
ابونعیم در الحلیه (۲۳۹/۱) از معاذبن جبل سروایت نموده که: وقتی مرگ به سراغ وی آمد، گفت: ببینید که صبح نمودهایم؟ کسی آمد و گفت: صبح نشده است، باز فرمود: بببینید که صبح نمودهایم؟ کسی آمد و گفت: صبح نشده است، تا اینکه در آن جریان کسی آمد و گفت: حالا صبح نمودی، گفت: به خداوند از شبی پناه میبرم که صبح آن بهسوی آتش باشد، مرحبا به مرگ، مرحبا به زیارت کنندهای که بعد از غیابت آمده، دوستی که در حال فقر و تنگدستی آمده، بار خدایا، من از تو میترسیدم، اما امروز به تو امید دارم، بار خدایا، تو میدانی که من دنیا را و طول بقا را در آن به خاطر جاری بودن نهرها و نشانیدن درختها دوست نداشتم، ولی آن را به خاطر تشنگی در وقت گرمای روز و تحمل ساعتهای سخت و مزاحت علما آن هم در جمع زیادی در حلقههای ذکر [۳۷۹]دوست داشتم. ابن عبدالبر این را در جامع بیان العلم (۵۱/۱) بدون اسناد ذکر نموده است.
[۳۷۹] یعنی: علم.