حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

دستور پیامبر صبه یارانش در مورد تعلیم وفد عبدالقیس

دستور پیامبر صبه یارانش در مورد تعلیم وفد عبدالقیس

امام احمد (۲۰۶/۴) از شهاب بن عباد روایت نموده که: وی از یکی از اعضای وفد عبدالقیس شنید که می‏گفت: نزد رسول خدا صآمدیم، و خوشی‌شان به آمدن ما افزون گردید، هنگامی‏که نزد قوم رسیدیم، برای ما جای گشودند و نشستیم، آن گاه پیامبر صبه ما خوش آمد گفت، و برای ما دعا نمود و بعد از آن به‌سوی ما نگریست و گفت: «سید و زعیم‌تان کیست؟» همه به‌سوی منذربن عائذ اشاره نمودیم، پیامبر صفرمود: «آیا همین روی شکسته؟» و آن نخستین روزی بود که این اسم بر وی گذاشته شد، البته به خاطر ضربه سم خری که در رویش بود، گفتیم: آری، ای رسول خدا، وی از قوم عقب مانده بود، و شترهای قوم را بست و بارها و متاع‌شان را جمع نمود، باز کیسه‏اش را بیرون نمود، و لباس‏های سفر را از تن کشید و لباس‏های نیکویش را بر تن نمود، بعد به‌سوی پیامبر صدر حالی آمد، که وی پایش را دراز نموده و تکیه زده بود، هنگامی که الاشج «روی شکسته» به وی نزدیک گردید، قوم برایش جای گشودند و گفتند: اینجا ای اشج، پیامبر صنشست و خود را برابر نمود و پایش را جمع کرد و گفت: «اینجا ای اشج»، وی در طرف راست پیامبر صنشست، و پیامبر صبرابر نشست و او را خوش آمد گفت و با او مهربانی نمود، بعد از آن او را از سرزمینش پرسید، و برایش قریه‏های صفا، مشقر وغیره قریه‏های هجر را نام برد، منذر گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، تو به آسمان قریه‏های ما از ما عالم‏تری!! فرمود: «من به سرزمین‌تان قدم گذاشته‏ام و در آن برایم وسعت آورده شده است»، می‏گوید: بعد از آن به‌سوی انصار متوجه شد وگفت: ای گروه انصار، برادران‌تان را عزت کنید، چون آنان در اسلام شبیه شما هستند، و در موی و پوست مشابه‏ترین مردم به شمااند، به رضایت و بدون اکراه و بدون هلاک شدن، اسلام آورده‏اند، نه چون قومی که از اسلام آوردن انکار نمودند و کشته شدند».

هنگامی که (صبح نمودند) پیامبر صفرمود: «عزت و مهمان نوازی برادران‌تان را برای‌تان چگونه یافتید؟» گفتند: آنان را برادران نیکویی یافتیم، فرش‏هایمان را نرم نمودند، طعام‌مان را نیکو ساختند و شب و روز را در تعلیم کتاب پروردگارمان و سنت نبی‌مان برای ما سپری نمودند. آن عمل پیامبر را صخوش آمد، و از آن خوشحال شد، بعد از آن فرد، فرد ما را از نزدیک ملاحظه نمود و چیزهایی را که یاد گرفته بودیم، و به ما آموزش داده شده بود از ما پرسید، کسی از ما التحیات، ام الکتاب یک سوره و دو سوره، یک سنت و دو سنت را آموخته بود... و حدیث را به طول آن متذکر شده [۴۲۸]. منذری در الترغیب (۱۵۲/۴) می‏گوید: این حدیث را به طولش احمد به اسناد صحیح روایت نموده، و هیثمی (۱۷۸/۸) می‏گوید: رجال آن ثقه‏اند.

و عبدالرزاق از ابوسعید خدری سروایت نموده، که گفت: نزد پیامبر صنشسته بودیم، فرمود: «وفد عبدالقیس نزدتان آمد»، و ما چیزی را نمی‏دیدیم، بعد ساعتی درنگ نمودیم، ناگهان متوجه شدیم که آمدند، برای پیامبر صسلام دادند، و پیامبر صبه آنان گفت: «ایا چیزی از خرمای‌تان همراه‌تان هست - یا گفت: از توشه‌تان -؟» گفتند: آری، بعد امر نمود و پارچه‏ای چرمی پهن گردید، و آنان خرماهای باقیمانده را که همراه‌شان بود روی آن ریختند، بعد پیامبر صیارانش را جمع نمود، و گفت: «این خرما را برنی می‏نامید و این را این چیز، و این را این چیز» - اشاره به رنگ‏های خرما - گفتند: آری، بعد از آن هر یک از آنان را به مردی از مسلمانان سپرد، و دستور داد که وی را نزد خود مهمان نگه دارد و به او قرائت و نماز یاد دهد، و آنان یک هفته درنگ نمودند، باز ایشان را طلب نمود و دریافت که نزدیک شده بیاموزند و بفهمند، و آنان را به دیگران سپردند [۴۲۹]، و ایشان را یک هفته دیگر گذاشت، باز طلب‌شان نمود و دریافت که خوانده‏اند و فهمیده‏اند، آنان گفتند: ای رسول خدا، به‌سوی سرزمین خویش مشتاق شده‏ایم، و خداوند خیر را به ما آموخته و ما را فهمانیده است، فرمود: «به‌سوی سرزمین‌تان برگردید»، [با خود] گفتند: اگر پیامبر خدا صرا از نوشیدنی بپرسیم که در سرزمین‏مان می‏نوشیم... و حدیث را در نهی از نبیذ ساختن در دباء، نفیر و حنتم [۴۳۰]، ذکر نموده [۴۳۱]. این چنین در الکنز (۱۱۳/۳) آمده است.

[۴۲۸] احمد (۴/ ۲۰۶). هیمثی (۸/ ۱۷۸) می گوید: رجالش ثقه هستند. [۴۲۹] این چنین در اصل آمده، و در منصنف عبدالرزاق آمده: «به غیر آنان» یعنی کسان اولی. [۴۳۰] «دباء» کدو را گفته می‏شود و مراد در اینجا ظرفی است که از کدو درست کرده می‏شد. «نقیر» ظرفی را گویند که از بیخ درخت خرما درست کرده شود. «حنتم» کوزه گلی را گویند که به خاطر طول مکث سبز شده باشد یا رنگ شده باشد. [۴۳۱] سند آن ضعیف است. عبدالرزاق (۱۶۹۳۰) حاکم (۴/ ۲۰۴) آلبانی آن را در الصحیحة ذیل حدیث شمار (۱۸۴۴) ضعیف دانسته. همچنین بخاری در ادب المفرد (۱۱۹۸) به مانند آن که سند آن ضعیف است. نگا: ضعیف الادب (۱۶۲).