حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

آنچه را که پیامبر صهنگام ضربه زدن به سنگ در روز خندق دید و بشارتش برای اصحابش

آنچه را که پیامبر صهنگام ضربه زدن به سنگ در روز خندق دید و بشارتش برای اصحابش

نسائی از ابوسکینه - مردی از بحرین - و او از مردی از اصحاب پیامبر صروایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خدا صبه حفر خندق امر نمود، سنگی در مسیر‌شان پدیدار گردید، و آنان را از کندن بازداشت، آن گاه پیامبر صبرخاست و کلنگ را گرفت و عبایش را در کنار خندق گذاشت و گفت:

﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥[الانعام: ۱۱۵].

ترجمه: «و سخن پروردگارت در راستی و انصاف تمام شد، و هیچ تبدیل کننده‏ای برای سخنان او نیست، و او شنوا و داناست».

آن گاه یک سوم سنگ افتاد و سلمان سایستاده بود و نگاه می‏کرد، و توأم با ضربه رسول خدا صبرقی درخشید، برای بار دوم زد و گفت: ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥. آن گاه یک سوم دیگر افتاد و برقی درخشید که سلمان آن را دید، باز برای بار سوم زد و گفت: ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥. آن گاه ثلث باقی مانده افتاد. و رسول خدا صبیرون رفت و عبایش را برداشت و نشست. سلمان گفت: ای رسول خدا، تو را در وقت زدن دیدم، که هر ضربه‏ای می‏زدی همراهش برقی می‏درخشید، رسول خدا صفرمود: «ای سلمان آن رادیدی؟» گفت: آری سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث نموده، ای رسول خدا. گفت: «من وقتی که ضربه اول را زدم، شهرهای کسری و اطراف آن و شهرهای زیادی برایم آشکار شد تا جایی که آن را به چشمم دیدم»، آن گاه یکی از اصحاب که نزدش حاضر بود به او گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه تا آن را برای ما فتح کند، و اولادشان را به غنیمت نصیب ما گرداند تا با دست‏های خویش سرزمین‏هایشان را تخریب نماییم، و رسول خدا همان دعا را فرمود، افزود: «بعد از آن ضربه دوم را وارد آوردم، آن گاه شهرهای قیصر و اطراف آن برایم نمودار گردید تا جایی که آن را به چشمم دیدم». گفتند: ای رسول خدا، از خداوند بخواه تا آن را برای ما فتح کند، و اولادشان را به طور غنیمت نصیب ما گرداند تا با دست‏های خویش سرزمین‏هایشان را تخریب کنیم، و رسول خدا دعا فرمود. بعد از آن گفت: «باز ضربه سوم را وارد آوردم، آن گاه شهرهای حبشه و قریه‏های اطراف آن برایم نمودار گردید، تا جایی که آن را به چشمم دیدم»، بعد از آن پیامبر خدا صفرمود: «تا وقتی که حبشه شما را گذاشته است [و به شما تعرض ننموده است] شما نیز آنان را بگذارید، و تا وقتی که تُرک شما را ترک نموده‏اند، شما نیز آنان را ترک کنید»، ابن کثیر در البدایه (۱۰۲/۴) می‏گوید: این چنین این را نسائی به شکل طولانی روایت نموده است، و ابوداود فقط این بخش آن را روایت کرده است: «تا وقتی که حبشی‏ها شما را رها کرده‏اند شما نیز آنان را بگذارید، و تا وقتی که ترک شما را ترک نمودند ترک کنید» [۳۱].

ابن جریر این را از عمرو بن عوف مزنی روایت نموده، و حدیثی را متذکر شده که در آن آمده: پیامبر صآمد و کلنگ را از سلمان گرفت و به سنگ چنان ضربه‏ای زد که آن را شکافت و از آن برقی درخشید که میان دو حرّه مدینه را روشن گردانید، انگار که آن برق چراغی در دل شب تاریکی بود، آن گاه رسول خدا صچون تکبیر فتح، تکبیر گفت: و مسلمانان هم تکبیر گفتند، باز آن را برای دومین بار زد و عین قضیه تکرار شد، باز آن را برای سومین بار زد و عین حادثه تکرار گردید، و آن را سلمان ومسلمانان برای رسول خدا صیادآور شدند، و او را از آن نور پرسیدند، گفت: «از برق اول برایم قصرهای حیره و شهرهای کسری روشن شد، انگار که آن‏ها دندان‏های سگان باشند، و جبریل به من خبر داد که امتم بر آنان غلبه پیدا خواهند کرد، و از برق دومی قصرهای سرخ از سرزمین روم روشن شد که گویی آن‏ها دندان‏های سگان باشند و جبرئیل به من خبر داد که امتم برآن غلبه پیدا می‏کند، و از سومی قصرهای صنعاء روشن شد، انگار که آن‏ها دندان‏های سگان باشند، و جبریل به من خبر داد که امتم بر آنان غلبه پیدا می‏کنند، بنابراین بشارت بادا برای تان»، و مسلمانان شادمان و خوشحال گردیده گفتند: الحمدلله، وعده راست است، می‏گوید: و هنگامی که احزاب آشکار گردیدند، مؤمنان گفتند:

﴿هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا[الاحزاب: ۲۲].

ترجمه: «این همان است که خداوند و پیامبر او به ما وعده داده‏اند، و خدا و رسول او راست گفته‏اند، و آن جز به ایمان و تسلیم ایشان نیفزود».

ومنافقان گفتند: او به شما خبر می‏دهد، که از یثرب قصرهای حیره و شهرهای کسری را می‏بیند، و آن‏ها به وسیله شما فتح می‏شود، و شما اکنون خندق حفر می‏کنید و نمی‏توانید به میدان بیرون روید؟! و درباره ایشان نازل گردید:

﴿وَإِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا ١٢[الاحزاب: ۱۲].

ترجمه: «و آنگاه که منافقان و آنانی که در دل‏های‏شان مرض است گفتند: خدا و رسول او برای ما جز فریب وعده نکرده‏اند» [۳۲].

ابن کثیر در البدایه (۱۰۰/۴) می‏گوید: این حدیث غریب است.

و طبرانی در حدیث طویلی از ابن عباس س، چنانکه در تأییدات غیبی در برکت طعام‌شان در جنگ‏ها خواهد آمد، روایت نموده که: رسول خدا صفرمود: «به من اجازه دهید تا نخستین زننده آن من باشم»، گفت: «بسم‏اللَّه»، و آن را زد یک سومش پاره شد و افتاد، آن گاه گفت: «اللَّه اکبر، قصرهای روم، سوگند به پروردگار کعبه»، بار دیگر زد و پاره شده افتاد، و گفت: «اللَّه اکبر، قصرهای فارس، سوگند به پروردگار کعبه»، آن گاه منافقان گفتند: ما برای نفس‏های خویش خندق حفر می‏کنیم و او برای‌مان قصرهای فارس و روم را وعده می‏دهد؟! [۳۳]. هیثمی (۱۳۲/۶) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر عبداللَّه بن احمد بن حنبل و نعیم عنبری، و آن دو ثقه‏اند.

[۳۱] صحیح. ابوداوود (۴۳۰۲) و بیهقی (۹/ ۱۷۶) نگا: الصحیحة (۲/ ۴۱۶) (۷۷۲). [۳۲] بسیار ضعیف. اگر موضوع نباشد. بیهقی در الدلائل (۳/ ۴۱۸-۴۲۰) و حاکم (۳/ ۵۹۸). [۳۳] صحیح. طبرانی در الکبیر (۱۱/ ۱۲۰۵۲) ابن کثیر آن را در البدایة (۷/ ۴۵۰).