حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

رغبت و علاقمندى ابوهریره سبه علم

رغبت و علاقمندى ابوهریره سبه علم

ابونعیم در الحلیه (۳۸۱/۱) از ابوهریره سروایت نموده، که رسول خدا صفرمود: «آیا از این غنایم نمی‏خواهی، که یارانت از آن می‏خواهند؟» گفتم: از تو می‏خواهم، به من از چیزی بیاموزی که خداوند به تو آموزش داده است، می‏گوید: لباس راه راهی را که بر پشتم داشتم کشیدم، و آن را در میان خودم و او پهن کردم، انگار که من به شپش نگاه می‏کنم که روی آن جامه راه می‏رود، وی صبا من صحبت نمود، و صحبتش را فرا گرفتم، فرمود: «آن را جمع کن و بر خودت بپیچان». بعد از آن حرفی را هم از آنچه برایم بیان داشته بود، فراموش نکردم [۳۸۲].

و نزد بخاری (۳۱۶/۱) از ابوهریره سروایت است که گفت: می‏گویند: ابوهریره سزیاد حدیث روایت می‏کند!! موعد نزد خداست!! و می‏گویند: مهاجرین و انصار را چه شده که مثل احادیث وی حدیث بیان نمی‏نمایند؟! برادران مهاجرم را خریدوفروش در بازارها مشغول می‏داشت، و برادران انصارم را کاروبارشان و من مرد مسکینی بودم که فقط به پُری شکمم ملازمت رسول خدا صرا می‏نمودم، بنابراین وقتی که آنان غایب می‏شدند حاضر می‏بودم، و هنگامی فراموش می‏نمودند، فرا می‏گرفتم، و پیامبر صروزی گفت: «هر یک از شما تا تمام نمودن این مقاله‏ام اگر جامه‏اش را پهن نماید، و باز آن را به سینه‏اش جمع کند، چیزی از مقاله‏ام را ابداً فراموش نمی‏کند»، من جامه راه راهی را که داشتم، و غیر آن دیگر جامه‏ای هم بر تن نداشتم، پهن کردم، تا اینکه پیامبر صمقاله‏اش را تمام نمود، بعد آن را در سینه‏ام جمع نمودم، سوگند به ذاتی که او را به حق مبعوث نموده، چیزی ار آن مقاله‏اش را تا امروزم فراموش ننموده‏ام. به خدا سوگند، اگر دو آیه در کتاب خدا نمی‏بود، ابداً چیزی از حدیث را برای‌تان بیان نمی‏نمودم:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰتا به این قول خداوند ﴿ٱلرَّحِيمُ[البقرة: ۱۵۹-۱۶۰].

ترجمه: «آنانی که آن‏چه را ما از دلایل روشن و هدایت نازل کرده‏ایم می‏پوشانند... مهربان» [۳۸۳].

و بخاری همچنان از ابوهریره روایت نموده، که گفت: مردم می‏گفتند: ابوهریره زیادت نموده است!! من به سیری شکمم ملازمت رسول خدا صرا می‏نمودم، آن هم هنگامی که نان را نمی‏خوردم و ابریشم را نمی‏پوشیدم و فلان مرد و فلان زن خدمتم نمی‏نمود، و شکمم را از گرسنگی بر سنگریزه‏ها می‏چسبانیدم، و قرائت آیه‏ای را که خودم می‏دانستم از مردی می‏پرسیدم تا مرا با خود ببرد و طعامم بدهد، و بهترین مردم برای مسکینان جعفربن ابی طالب بود، وی ما را با خود می‏برد و آنچه در خانه‏اش می‏بود به ما می‏داد، حتی مشکیزه‏ای [۳۸۴]را که در آن چیزی نمی‏بود برای ما بیرون می‏نمود، و ما آن را پاره می‏ساختیم و آنچه را در آن می‏بود می‏لیسیدیم [۳۸۵]. این چنین در الترغیب (۱۷۵/۵) آمده است.

[۳۸۲] صحیح. ابونعیم در الحلیة (۱/ ۳۸۱) ابن عساکر در مختصر تاریخ دمشق (۲۹/ ۱۸۷) و اصل آن در صحیح است. نگا: سیر اعلام النبلاء (۴/ ۱۸۵). [۳۸۳] بخاری (۱۱۹) (۳۶۴۸). [۳۸۴] مشکیزه یا خیک، ظرفی است که در آن روغن یا عسل نگه می‏دارند. [۳۸۵] بخاری (۳۷۰۸).