حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

نشستن عمر همراه گروهی در مسجد و دعای همه‌شان یکی بعد از دیگری

نشستن عمر همراه گروهی در مسجد و دعای همه‌شان یکی بعد از دیگری

ابن سعد (۲۹۴/۳) از ابوسعید مولای ابواسید روایت نموده، که گفت: عمربن خطاب از طرف شب بعد از عشاء در مسجد گشت می‏زد، هر کی را در آن می‏دید بیرونش می‏نمود، مگر کسی را که ایستاده بود و نماز می‏گزارد، باری بر تعدادی از اصحاب رسول خدا صعبور نمود که در میان‌شان ابی بن کعب سهم تشریف داشت، پرسید، این‏ها کیانند؟ ابی گفت: افرادی از خانواده‏ات، ای امیرالمؤمنین، پرسید: بعد از نماز چه شما را نگه داشته است؟ گفت: نشستیم و خدا را ذکر می‏کنیم، اضافه می‏کند: آن گاه با ایشان نشست، و برای نزدیک‏ترین‌شان به خودش گفت: به دعا شروع کن، می‏گوید: وی دعا نمود، بعد از هر یک آن‏ها طالب دعا گردید و آنان دعا نمودند تا این که به من رسید و من در پهلویش قرار داشتم، گفت: تو بگو، من بند ماندم و از ترس لرزه‏ای فرایم گرفت، که او نیز آن را از من احساس نمود، گفت: اگر بگویی: بار خدایا برای‌مان بیامرز، بار خدایا رحم‌مان فرما کافی است، می‏گوید: بعد از آن عمر شروع نمود، و هیچ کسی در قوم از وی پر اشک‏تر و شدید گریه کننده‏تر نبود، بعد از آن فرمود: بس است، اکنون پراکنده شوید.