حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

سخن عمر سدر حالی که بر بستر مرگ قرار داشت

سخن عمر سدر حالی که بر بستر مرگ قرار داشت

ابن سعد (۳۵۸/۳) از یحیی بن ابی راشد نصری [۸۰]روایت نموده است، هنگامی که مرگ عمربن خطاب سفرارسید، به پسرش گفت: ای پسرم، وقتی مرگم فرارسید مرا به پهلو بخوابان، و زانوهایت را بر پشتم بگذار، دست راستت را بر جبینم بگذار و دست چپت را بر چانه‏ام، و وقتی قبض روح شدم چشم هایم را بپوش، و در کفنم میانه روی نمایید، چون اگر نزد خداوند برایم خیری باشد بهتر از آن را در عوض آن به من می‏دهد، و اگر بر غیر آن باشم، لباسم را از تنم بیرون می‏کشد، و در کشیدن لباس از تنم تندی می‏نماید. در حفره‏ام نیز میانه روی کنید، چون اگر نزد خداوند برایم خیری باشد، به اندازه دید چشمم آن را برایم وسیع می‏نماید و می‏گشاید، و اگر بر غیر آن باشم آن را بر من تنگ می‏کند حتی که پهلوهایم به هم می‏چسبند و از هم تیر می‏شوند. زنی را همراهم بیرون نکنید. مرا به آنچه در من نیست ستایش و تزکیه نکنید، چون خداوند به من عالم‏تر است. وقتی مرا بیرون نمودید، به شتاب مرا ببرید، چون اگر نزد خداوند برایم خیری باشد، مرا به آنچه عرضه می‏کنید که برایم بهتر است، و اگر بر غیر آن باشم، از شانه‏هایتان شری را افکنده‏اید که حمل می‏نمایید. این را ابن ابی الدنیا در القبور از یحیی همانند آن، چنانکه در المنتخب (۴۲۷/۴) آمده، روایت نموده است. و در محول ساختن کار شورا برای اهل آن، قول عمر سوقتی که دانست مرگ فرا رسیده است، گذشت که گفت: اکنون اگر دنیا همه‏اش برایم می‏بود آن را به خاطر رهایی از هول قیامت فدیه می‏دادم، ولی نیست، و هم چنین گفتارش برای فرزندش که: ای عبداللَّه بن عمر، گونه‏ام را بر زمین بچسبان. و او را از رانم بر ساق خود قرار دادم. گفت: گونه‏ام را بر زمین بچسبان، آن گاه ریش و گونه وی را رها نمود تا این که بر زمین افتاد، در این حال گفت: وای بر تو، و ای بر مادرت ای عمر، اگر خداوند تو را نبخشد ای عمر! و بعد از آن جان سپرد، خداوند رحمتش کناد. این را طبرانی در یک حدیث طولانی از ابن عمر بروایت نموده و اسناد آن را هیثمی (۷۶/۹) حسن دانسته است.

[۸۰] این چنین در اصل و ابن سعد آمده، و در المنتخب: «بصیری» آمده، و ممکن همین درست باشد.