یقین ابوذر سدر مورد خبر پیامبر صبه او درباره وفاتش
ابن سعد (۲۳۳/۴) از ابراهیم بن اشتر از پدرش روایت نموده که: هنگامی مرگ ابوذر سفرارسید، همسرش گریست، ابوذر به او گفت: چه تو را میگریاند؟ پاسخ داد: به سببی گریه میکنم، که توانایی تدفین تو را ندارم، و جامهای هم ندارم که تو را بپوشاند، گفت: گریه مکن، چون من از پیامبر خدا ص- که برای جماعتی که من هم در میانشان بودم صحبت مینمود - شنیدم که میگفت: «مردی از شما در بیابانی از زمین میمیرد و گروهی از مسلمانان در جنازهاش حاضر میشوند». و هر یک از افراد آن جماعت در قریهای در میان گروهی از مسلمانان مرده است، و من کسی هستم که در بیابان میمیرم، و به خدا سوگند نه دروغ گفتهام و نه هم به من دروغ گفته شده است، راه را ببین، همسرش گفت: این چگونه ممکن است، آمدن حاجیان قطع شده، و راهها بند شدهاند؟! به این اساس وی بهسوی تپهای دوید و بالای آن ایستاد و به اطراف نگریست، و باز بر میگشت و او را پرستاری مینمود، و باز بهسوی تپه بر میگشت، در حالی که وی در این حالت قرار داشت ناگهان افرادی را دید که بر سواریهایشان نمودار شدند، و گویی که آنان کرکسهایی بر اقامت گاههایشان بودند، آن گاه جامهاش را دور سرش گردانید، و آنان بهسوی وی آمدند و نزدش ایستادند و گفتند: تو را چه شده و چه میخواهی؟ گفت: شخصی از مسلمانان میمیرد وی را کفن نمایید؟ گفتند: وی کیست؟ پاسخ داد: ابوذر، آن گاه پدران و مادرانشان را فدای وی نمودند، و با زدن سواریهای خویش به طرف وی شتاب نمودند و نزدش آمدند. گفت: مژده بادا برای تان، و حدیثی را که پیامبر خدا صگفته بود برایشان بیان نمود. بعد از آن گفت: من از رسول خدا صشنیدم که میگوید: «در میان هر والدین مسلمان اگر دو پسر یا سه پسر بمیرد و آنان بر موت وی به نیت پاداش، شکیبایی و صبر پیشه کنند، آتش را نمیبینند»، شما میشنوید، اگر جامهای میداشتم، که برای کفنم کفایت میکرد، جز در همان جامه خودم کفن نمیشدم. یا اگر همسرم جامهای میداشت که مرا میپوشانید، جز در جامهاش کفن نمیشدم. شما را به خدا و اسلام سوگند میدهم، که مرا کسی از شما که امیر، نماینده، سردار، یا نامه رسان بوده کفن نکند، و همه قوم، جز جوانی از انصار، چیزی از آن اعمال را عهده دار شده بودند، آن گاه جوان گفت: من تو را کفن میکنم، من عهده دار چیزی از آنچه ذکر نمودی نشدهام، تو را در این چادرم که بر دوشم است و در دو جامهای که در کیسهام است، و مادرم آن را از نخهایش برایم بافته کفن مینمایم، گفت: تو کفنم کن. میگوید: آن گاه انصاری او را با کسانی که نزدش حاضر شده بودند، کفن نمود. در جمله آنان حجربن ادبر، مالک اشتر با تعدادی که همهشان از اهل یمن بودند حضور داشتند [۱۲۵]. این را ابونعیم از ام ذر همانند آن، چنانکه در المنتخب (۱۵۷/۵) آمده، روایت نموده است.
و نزد ابن سعد (۲۳۴/۴) هم چنین از ابن مسعود سروایت است که گفت: هنگامی که عثمان سابوذر سرا به ربذه تبعید نمود، و مرگش در همانجا به سراغش آمد، هیچکس جز همسر و غلامش همراهش نبود. وی آنان را توصیه نمود که: مرا غسل بدهید، کفنم کنید و در وسط راه بگذارید، نخستین قافلهای که از کنار شما عبور میکند به آنان بگویید: این ابوذر صحابی رسول خدا صاست و ما را در دفن وی کمک و یاری نمایید. پس هنگامی که مرد توصیههایش را عملی نمودند، و بعد از آن در وسط راه جسد او را گذاشتند. در این هنگام عبداللَّه بن مسعود با گروهی از اهل عراق جهت ادای عمره تشریف آورد، و ناگهان به جنازهای بر روی راه برخوردند که نزدیک بود شترها لگدمالش نمایند، آن گاه غلام به سویش برخاست و گفت: این ابوذر صاحب رسول خدا صاست، و ما را در دفنش یاری و کمک نمایید. آن گاه عبداللَّه آوازش را بلند کرد و در حالی که گریه مینمود میگفت: رسول خدا صراست فرمود: «به تنهایی راه میروی، به تنهای میمیری و به تنهایی برانگیخته میشوی» آن گاه او و یارانش پایین آمدند و دفنش کردند. بعد از آن عبداللَّه بن مسعود حدیثش را برای آنان با آنچه پیامبر خدا صبرایش در راه تبوک گفته بود بیان داشت.
[۱۲۵] صحیح. احمد (۲۱۵۲۳) ابن سعد (۴/ ۲۳۲) ابن عساکر (۲۸/ ۳۱۵/ ۳۱۶) بزار (۲۷۱۶).