حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

یقین ابوذر سدر مورد خبر پیامبر صبه او درباره وفاتش

یقین ابوذر سدر مورد خبر پیامبر صبه او درباره وفاتش

ابن سعد (۲۳۳/۴) از ابراهیم بن اشتر از پدرش روایت نموده که: هنگامی مرگ ابوذر سفرارسید، همسرش گریست، ابوذر به او گفت: چه تو را می‏گریاند؟ پاسخ داد: به سببی گریه می‏کنم، که توانایی تدفین تو را ندارم، و جامه‏ای هم ندارم که تو را بپوشاند، گفت: گریه مکن، چون من از پیامبر خدا ص- که برای جماعتی که من هم در میان‌شان بودم صحبت می‏نمود - شنیدم که می‏گفت: «مردی از شما در بیابانی از زمین می‏میرد و گروهی از مسلمانان در جنازه‏اش حاضر می‏شوند». و هر یک از افراد آن جماعت در قریه‏ای در میان گروهی از مسلمانان مرده است، و من کسی هستم که در بیابان می‏میرم، و به خدا سوگند نه دروغ گفته‏ام و نه هم به من دروغ گفته شده است، راه را ببین، همسرش گفت: این چگونه ممکن است، آمدن حاجیان قطع شده، و راه‏ها بند شده‏اند؟! به این اساس وی به‌سوی تپه‏ای دوید و بالای آن ایستاد و به اطراف نگریست، و باز بر می‏گشت و او را پرستاری می‏نمود، و باز به‌سوی تپه بر می‏گشت، در حالی که وی در این حالت قرار داشت ناگهان افرادی را دید که بر سواری‏هایشان نمودار شدند، و گویی که آنان کرکس‌هایی بر اقامت گاه‏هایشان بودند، آن گاه جامه‏اش را دور سرش گردانید، و آنان به‌سوی وی آمدند و نزدش ایستادند و گفتند: تو را چه شده و چه می‏خواهی؟ گفت: شخصی از مسلمانان می‏میرد وی را کفن نمایید؟ گفتند: وی کیست؟ پاسخ داد: ابوذر، آن گاه پدران و مادران‌شان را فدای وی نمودند، و با زدن سواری‏های خویش به طرف وی شتاب نمودند و نزدش آمدند. گفت: مژده بادا برای تان، و حدیثی را که پیامبر خدا صگفته بود برای‌شان بیان نمود. بعد از آن گفت: من از رسول خدا صشنیدم که می‏گوید: «در میان هر والدین مسلمان اگر دو پسر یا سه پسر بمیرد و آنان بر موت وی به نیت پاداش، شکیبایی و صبر پیشه کنند، آتش را نمی‏بینند»، شما می‏شنوید، اگر جامه‏ای می‏داشتم، که برای کفنم کفایت می‏کرد، جز در همان جامه خودم کفن نمی‏شدم. یا اگر همسرم جامه‏ای می‏داشت که مرا می‏پوشانید، جز در جامه‏اش کفن نمی‏شدم. شما را به خدا و اسلام سوگند می‏دهم، که مرا کسی از شما که امیر، نماینده، سردار، یا نامه رسان بوده کفن نکند، و همه قوم، جز جوانی از انصار، چیزی از آن اعمال را عهده دار شده بودند، آن گاه جوان گفت: من تو را کفن می‏کنم، من عهده دار چیزی از آنچه ذکر نمودی نشده‏ام، تو را در این چادرم که بر دوشم است و در دو جامه‏ای که در کیسه‏ام است، و مادرم آن را از نخ‌هایش برایم بافته کفن می‏نمایم، گفت: تو کفنم کن. می‏گوید: آن گاه انصاری او را با کسانی که نزدش حاضر شده بودند، کفن نمود. در جمله آنان حجربن ادبر، مالک اشتر با تعدادی که همه‌شان از اهل یمن بودند حضور داشتند [۱۲۵]. این را ابونعیم از ام ذر همانند آن، چنانکه در المنتخب (۱۵۷/۵) آمده، روایت نموده است.

و نزد ابن سعد (۲۳۴/۴) هم چنین از ابن مسعود سروایت است که گفت: هنگامی که عثمان سابوذر سرا به ربذه تبعید نمود، و مرگش در همانجا به سراغش آمد، هیچکس جز همسر و غلامش همراهش نبود. وی آنان را توصیه نمود که: مرا غسل بدهید، کفنم کنید و در وسط راه بگذارید، نخستین قافله‏ای که از کنار شما عبور می‏کند به آنان بگویید: این ابوذر صحابی رسول خدا صاست و ما را در دفن وی کمک و یاری نمایید. پس هنگامی که مرد توصیه‌هایش را عملی نمودند، و بعد از آن در وسط راه جسد او را گذاشتند. در این هنگام عبداللَّه بن مسعود با گروهی از اهل عراق جهت ادای عمره تشریف آورد، و ناگهان به جنازه‏ای بر روی راه برخوردند که نزدیک بود شترها لگدمالش نمایند، آن گاه غلام به سویش برخاست و گفت: این ابوذر صاحب رسول خدا صاست، و ما را در دفنش یاری و کمک نمایید. آن گاه عبداللَّه آوازش را بلند کرد و در حالی که گریه می‏نمود می‏گفت: رسول خدا صراست فرمود: «به تنهایی راه می‏روی، به تنهای می‏میری و به تنهایی برانگیخته می‏شوی» آن گاه او و یارانش پایین آمدند و دفنش کردند. بعد از آن عبداللَّه بن مسعود حدیثش را برای آنان با آنچه پیامبر خدا صبرایش در راه تبوک گفته بود بیان داشت.

[۱۲۵] صحیح. احمد (۲۱۵۲۳) ابن سعد (۴/ ۲۳۲) ابن عساکر (۲۸/ ۳۱۵/ ۳۱۶) بزار (۲۷۱۶).