عمر سو بد دانستن بلند نمودن صدای آواز و فریاد و بلند خواندن شعر در مسجد
بخاری و بیهقی از سائب بن یزید روایت نمودهاند که گفت: در مسجد خواب بودم، و مردی با سنگریزه مرا زد، ناگهان متوجه شدم که عمربن خطاب ساست، گفت: برو و این دو مرد را نزدم بیاور و آن دو را نزدش آوردم، گفت: شما کی هستید؟ پاسخ دادند: از اهل طائف، گفت: اگر از اهل این شهر میبودید، سخت تنبیهتان میکردم!! صداهایتان را در مسجد رسول خدا صبلند میکنید؟ [۲۵۲].
و نزد ابراهیم بن سعد در نسخهاش و ابن المبارک از سعیدبن ابراهیم از پدرش روایت است که گفت: عمربن خطاب صدای مردی را در مسجد شنید و گفت: آیا میدانی که تو در کجا هستی؟ آیا میدانی که تو در کجا هستی؟ و آن صدا را بد دید. این چنین در الکنز (۲۶۰ -۲۵۹/۴) آمده است. عبدالرزاق، ابن ابی شیبه و بیهقی از ابن عمر سروایت نمودهاند که: وقتی عمر به مسجد میرفت، در مسجد صدا مینمود: زنهار که آواز و فریاد برپا کنید! و در لفظی آمده: با صدای بلندش فریاد مینمود: از لغو در مسجد اجتناب کنید. و نزد عبدالرزاق و ابن ابی شیبه از وی روایت است که: عمر ساز آواز و فریاد کشیدن در مسجد نهی نموده، و گفته بود: در این مسجد ما، صداها بلند نمیشوند. این چنین در الکنز (۲۵۹/۴) آمده است. و مالک و بیهقی از سالم روایت نمودهاند که: عمربن الخطاب در پهلوی مسجد صحنی ساخت، و آن را بطیحاء نام گذاشت، و میگفت: کسی که میخواهد آواز و فریاد برپا کند، یا شعر بخواند و یا صدایی را بلند کند، باید به این صحن برود. این چنین در الکنز (۲۵۹/۴) آمده است. و عبدالرزاق از طارق بن شهاب روایت نموده، که گفت: مردی به خاطر کاری نزد عمربن خطاب آورده شد، وی فرمود: از مسجد بیرونش کنید و بعد بزنیدش. این چنین در الکنز (۲۶۰/۴) آمده است.
[۲۵۲] بخاری (۴۷۰).