انکار عمر سبه کسى که کتاب دانیال را نوشته بود و قصهاش در این باره با پیامبر ص
ابویعلی از خالد بن عرفطه روایت نموده، که گفت: نزد عمر سنشسته بودم، که مردی از عبدالقیس آورده شد، و مسکن وی در شوش [۳۹۵]بود، عمر به او گفت: تو فلان بن فلان عبدی هستی؟ گفت: آری، آن گاه وی را با عصایی که داشت مورد ضرب قرار داد، آن مرد گفت: ای امیرالمؤمنین من چه کردهام؟ عمر به او گفت: بنشین، وی نشست و عمر برایش تلاوت نمود:
﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ١ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢ نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣﴾[یوسف: ۱-۳].
ترجمه: «به نام خداوند بخشاینده مهربان. این آیات کتاب روشن است. ما قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم، تا شما بدانید. ما با وحی نمودن همین قرآن برای تو بهترین و نیکوترین قصهها را بیان میکنیم، و تو قبل از این از بیخبران بودی».
و آن را سه بار برایش خواند و سه بار او را زد، آن مرد گفت: ای امیرالمؤمنین من چه کردهام؟ گفت: تو کسی هستی که کتاب دانیال را رونویسی نمودهای، گفت: امرت را به من بگو از آن پیروی میکنم، فرمود: برو آن را با آب گرم و پشم سفید محو گردان، بعد نه خودت آن را بخوان و نه هم برای کسی بخوانش، اگر به من خبر رسید که تو آن را خواندهای یا برای کسی از مردم خواندهای به شدت شکنجه ات خواهم نمود. بعد از آن به او گفت: بنشین، و او پیش رویش نشست، عمر گفت: من رفتم و کتابی را از اهل کتاب در پوستی رونویس نمودم، و بعد آن را آوردم، رسول خدا صبه من گفت: «ای عمر این که در دستت است چیست؟» پاسخ دادم: ای رسول خدا، کتابی است که آن را رونویس نمودهام، تا علمی بر علممان بیفزاییم، آن گاه رسول خدا صخشم گرفت، تا این که گونههایش سرخ گردید، بعد صدا شد: (الصلاه جامعه)، انصار گفت: نبیتان خشمگین شده است، سلاح بردارید، سلاح بردارید، بعد آمدند و در اطراف منبر رسول خدا صحلقه زدند، رسول خدا صفرمود: «ای مردم، به من جوامع سخن و خاتمههای آن داده شده، و برایم خیلی اختصار گردیده است، من آن را سفید و پاک برایتان آوردهام، پس متحیر نشوید، و در حیرت افتادگان شما را به غرور و فریب نیندازند»، عمر گفت: آن گاه من برخاستم و گفتم: به خدا به عنوان پروردگار، به اسلام به عنوان دین و به تو به عنوان رسول راضی شدم، بعد از آن پیامبر خدا صپایین آمد. هیثمی (۱۸۲/۱) میگوید: در این عبدالرحمن بن اسحاق واسطی آمده، احمد و گروهی وی را ضعیف دانستهاند. این را همچنان ابن المنذر، ابن ابی حاتم، عقیلی، نصرالمقدسی و سعیدبن منصور، چنانکه در الکنز (۹۴/۱) آمده، روایت کردهاند. و این را عبدالرزاق و غیر وی از ابراهیم نخعی به اختصار، بخش تنها موقوف آن را، چنانکه در الکنز آمده، روایت نمودهاند.
[۳۹۵] شهری است در اهواز.