سئوال عمر ساز ابن عباس بدرباره آنچه از سوره نصر او را به دشواری افکنده بود
سعیدبن منصور، ابن سعد، ابویعلی، ابن جریر، ابن المنذر، طبرانی، ابن مردویه، ابن نعیم و بیهقی هر دو در الدلائل از ابن عباس روایت نمودهاند که گفت: عمر مرا با شیخهای بدر داخل مینمود، عبدالرحمن بن عوف به او گفت: چرا این جوان را با ما داخل میکنی، در حالی که ما پسرانی مثل وی داریم؟ گفت: وی از کسانی است که میدانید و روزی ایشان را دعوت نمود و مرا هم فراخواند، و در آن روز دانستم مرا فقط به خاطری فراخوانده است که چیزی از من به شما نشان دهد، گفت: درباره قول خداوند متعال چه میگویید:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾[النصر: ۱].
ترجمه: «وقتی که نصرت خدا و فتح فرا رسید».
تا این که سوره را ختم نمود، بعضی از ایشان گفتند: خداوند متعال به ما امر نموده است، وقتی که نصرت خدا آمد و فتح نصیب ما شد، وی را بستاییم، و از وی طلب مغفرت نماییم، و برخی دیگر گفتند: نمیدانیم، بعضی دیگر هم چیزی نگفتند: آن گاه به من گفت: ای ابن عباس، تو هم همینطور میگویی؟ گفتم: نخیر، گفت: پس چه میگویی؟ گفتم: هدف از آن اخل رسول خداست، که خداوند بدین وسیله به او خبر داد، وقتی نصرت خدا بیاید و فتح نصیب گردد و مردم را ببینی، و فتح هم فتح مکه است، همان نشانه مرگ تو است، بنابراین:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾.
ترجمه: «پروردگارت را به پاکی یاد کن، و از وی آمرزش بخواه، که او پذیرنده توبه است».
عمر گفت: من هم همان را میدانم که تو میدانی. این چنین در الکنز (۲۷۶/۱) آمده است. و ابونعیم آن را در الحلیه (۳۱۷/۱) به مثل آن روایت کرده است. و حاکم (۵۳۹/۳) آن را از ابن عباس روایت نموده، که گفت: عمر سمرا با اصحاب پیامبر صسئوال مینمود، عبدالرحمن بن عوف به او گفت: آیا از وی سئوال میکنی... ومثل آن را به اختصار ذکر نموده، و باز گفته است: این حدیث به شرط شیخین صحیح است، و ذهبی هم با او موافقت کرده است.