ادب عمر، علی و عثمان شدر تعلیم
ابن سمعانی از مکحول روایت نموده، که گفت: عمر سبرای مردم صحبت مینمود و حدیث بیان میکرد، وقتی آنان را میدید صداهایشان را بلند میکنند و خسته شدهاند، آنان را به بوستانی میبرد [۴۹۳]. این چنین در الکنز (۲۴۱/۵) آمده است. و ابن عبدالبر در جامع العلم (۱۳۱/۱) از عبداللَّه بن مصعب روایت نموده، که گفت: عمربن خطاب فرمود: در مهرهای زنان بر چهل اوقیه زیادت نکنید، اگرچه دختر ذی الغصه - یعنی قیس بن حصین حارثی - باشد، اگر کسی زیادت کند، زیادتش را در بیت المال میاندازم، آن گاه زنی از صف زنان، که قامتی بلند و بینی پهنی داشت برخاست و گفت: این حق تو نیست، پرسید: چرا؟ گفت: به علت این که خداوند ﻷمیگوید:
﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔا﴾[انساء: ۲۰].
ترجمه: «و برای یکی آنان اگر مال زیادی هم داده باشید، از آن هیچ چیزی مگیرید».
عمر گفت: زنی به صواب رسید و مردی خطا نمود [۴۹۴].
و ابن عبدالبر در جامعش از محمدبن کعب قرظی روایت نموده، که گفت: مردی از علی سمسئلهای را پرسید، و او درباره چیزی گفت، آن مرد گفت: امیرالمؤمنین، این طور نیست، ولی این طور و این طور است، علی سگفت: به صواب رسیدی و خطا نمودم:
﴿وَفَوۡقَ كُلِّ ذِي عِلۡمٍ عَلِيمٞ﴾[یوسف: ۷۶].
ترجمه: «و بالای هر صاحب علم عالمی است».
و ابن جریر این را به لفظ آن روایت نموده است، چنانکه در الکنز (۲۴۱/۵) آمده. و خطیب در راویان مالک از سعیدبن مسیب روایت نموده که: عمربن خطاب و عثمان بن عفان بدر مسئلهای منازعه مینمودند، تا جایی که بیننده بهسوی ایشان میگفت: ابداً با هم موافقت نخواهند کرد، ولی قبل از جدا شدن برسد بهتر و نیکوتر آن موافقت مینمودند. این چنین در الکنز (۲۴۱/۵) آمده است.
[۴۹۳] یعنی: سخن را در نهال شانی و اشباه آن تغییر میداد تا رفع خستگی آنان شود. واللَّه اعلم. م. [۴۹۴] سند آن ضعیف است. ابن عبدالبر درالجامع (۱/ ۱۳۱) بیهقی (۷/ ۲۳۳) در سند آن مجالد بن سعید است که ضعیف است. هیثمی می گوید: منقطع است زیرا از روایت شعبی از عمر است...