حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

قصه پیامبر صبا سه تن و نشستنش نزد اصحاب قرآن

قصه پیامبر صبا سه تن و نشستنش نزد اصحاب قرآن

بخاری و مسلم از ابوواقد حارث بن عوف سروایت نموده‏اند که: رسول خدا صدر حالی که در مسجد نشسته بود، و مردم همراهش بودند، ناگهان سه تن پیش آمدند، دو تن از آنان به‌سوی پیامبر صآمد، و یکی‌شان رفت، آن دو نزد پیامبر صایستادند، بعد یکی از آنان جایی را در حلقه دید و در آن نشست، و دومی در عقب آنان نشست، و سمی برگشت و رفت، هنگامی که رسول خدا صفارغ گردید، گفت: «آیا شما را از این سه تن خبر ندهم؟ یکی از آنان به‌سوی خدا روی آورد و خداوند جایش داد، و دیگری حیا نمود و خداوند نیز از وی حیا کرد، و دیگرشان اعراض نمود، خداوند از وی اعراض کرد» [۲۲۸]. این چنین در ریاض الصالحین (ص۵۱۵) آمده است. و این را همچنان مالک و ترمذی، چنانکه در جمع الفوائد (۲۱/۱) آمده، روایت کرده‏اند. و ابن منده، از ابوالقمراء سروایت نموده، که گفت: ما در مسجد رسول خدا صحلقه‌هایی بودیم و صحبت می‏نمودیم، که ناگهان رسول خدا صاز یکی از حجره‌هایش نزد ما بیرون آمدند، و به‌سوی حلقه‏ها نظر نمود، و بعد از آن نزد اصحاب قرآن نشست و گفت: «به این مجلس مأمور شده‏ام». این چنین در الاصابه (۱۶۰/۴) آمده است. و این را ابن عبدالبر در الاستیعاب (۱۶۴/۴) روایت نموده است. این را هم چنین ابوعمروالدانی در طبقات القراء، چنانکه در الکنز (۲۱۹/۱) آمده، روایت کرده است.

[۲۲۸] بخاری (۶۶) مسلم (۲۱۷۶).