نوبت گذاشتن عمر سو همسایه انصاریاش در طلب علم
بخاری (۱۹/۱) از ابن عباس باز عمر سروایت نموده، که گفت: من و همسایه انصاری ام در بنی امیه بن زید که در عوالی مدینه قرار داشت بودیم، و من و او حضور یافتن نزد رسول خدا صرا نوبت میگذاشتیم، روزی وی پایین میآمد و روزی من، وقتی من حضور مییافتم، خبر همان روز را از وحی وغیره برای او میآوردم، و وقتی او حضور مییافت، مثل این عمل را انجام میداد، [باری] همان رفیق انصاری ام در روز نوبتش پایین گردید، و دروازهام را به شدت کوبید و گفت: وی خانه است؟ من ترسیدم و به سویش بیرون دویدم، گفت: امر عظیم و بزرگی اتفاق افتاده است... (میگوید): آن گاه نزد حفصه وارد شدم که گریه میکند، گفتم: آیا رسول خدا صشما را طلاق داده است؟ پاسخ داد: نمیدانم، بعد از آن نزد پیامبر صداخل شدم و در حالی که ایستاده بودم گفتم: آیا زنانت را طلاق دادهای؟ گفت: «نخیر»، گفتم: «الله اکبر» [۴۳۷].
[۴۳۷] بخاری (۵۱۹۱) ترمذی (۳۳۱۸) احمد (۱/ ۳۳) از ابن عمر.