حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

نوبت گذاشتن عمر سو همسایه انصاری‌اش در طلب علم

نوبت گذاشتن عمر سو همسایه انصاری‌اش در طلب علم

بخاری (۱۹/۱) از ابن عباس باز عمر سروایت نموده، که گفت: من و همسایه انصاری ام در بنی امیه بن زید که در عوالی مدینه قرار داشت بودیم، و من و او حضور یافتن نزد رسول خدا صرا نوبت می‏گذاشتیم، روزی وی پایین می‏آمد و روزی من، وقتی من حضور می‏یافتم، خبر همان روز را از وحی وغیره برای او می‏آوردم، و وقتی او حضور می‏یافت، مثل این عمل را انجام می‏داد، [باری] همان رفیق انصاری ام در روز نوبتش پایین گردید، و دروازه‏ام را به شدت کوبید و گفت: وی خانه است؟ من ترسیدم و به سویش بیرون دویدم، گفت: امر عظیم و بزرگی اتفاق افتاده است... (می‏گوید): آن گاه نزد حفصه وارد شدم که گریه می‏کند، گفتم: آیا رسول خدا صشما را طلاق داده است؟ پاسخ داد: نمی‏دانم، بعد از آن نزد پیامبر صداخل شدم و در حالی که ایستاده بودم گفتم: آیا زنانت را طلاق داده‏ای؟ گفت: «نخیر»، گفتم: «الله اکبر» [۴۳۷].

[۴۳۷] بخاری (۵۱۹۱) ترمذی (۳۳۱۸) احمد (۱/ ۳۳) از ابن عمر.