انکار ابن مسعود بر گروهی که خلاف نموده و در ذکر تغییرات آوردند
ابونعیم در الحلیه (۳۸۱/۴) از ابوالبختری روایت نموده است، که گفت: مردی به عبداللَّه بن مسعود خبر داد، که قومی بعد از مغرب در مسجد مینشینند، و در میانشان مردی است که میگوید: خداوند را اینقدر و اینقدر به بزرگی یاد کنید [۵۶۰]، و خداوند را اینقدر و اینقدر به پاکی یاد نمایید [۵۶۱]، و خداوند را اینقدر و اینقدر ستایش نمایید [۵۶۲]، عبدالله پرسید: و آنان میگویند؟ گفت: آری، فرمود: وقتی ایشان را دیدی که چنین نمودند، نزدم بیا و مرا از مجلسشان خبر کن، بعد وی در حالی نزدشان آمد که کلاه بلندی [۵۶۳]بر سر داشت، نزدشان نشست، هنگامی که آنچه را میگفتند شنید، برخاست - وی مرد خشمناکی بود - و گفت: من عبداللَّه بن مسعود هستم، سوگند به خدایی که جز وی معبودی نیست، بدعتی را از روی ظلم آوردهاید، یا این که در علم از اصحاب محمد صفضیلت حاصل نمودهاید، معضد گفت: واللَّه که نه بدعتی را از روی ظلم آوردهایم و نه در علم از اصحاب محمد صفضیلت حاصل نموده ایم، آن گاه عمروبن عتبه گفت: ای ابو عبدالرحمن، از خداوند مغفرت و آمرزش میخواهیم، گفت: بر راه قرار داشته باشید، و آن را محکم بگیرید، به خدا سوگند، اگر چنین نمایید، سبقت طولانی حاصل نمودهاید، و اگر به راست و چپ دست درازی نمودید، دچار گمراهی دور و درازی خواهید شد. این را هم چنان از طریق ابوزعراء روایت نموده، که گفت: مسیب بن نجبه نزد عبداللَّه آمد و گفت: من قومی را در مسجد پشت سر گذاشتم... و مثل آن را ذکر نموده. و طبرانی این را در الکبیر از ابوالبختری روایت نموده، که گفت: به عبداللَّه بن مسعود خبر رسید که قومی در میان مغرب و عشاء مینشینند.... و مانند آن را متذکر شده، مگر این که در روایت وی آمده: وی گفت: بدعتی را از روی ظلم آوردهاید، در غیر آن ما اصحاب محمد صگمراه شدهایم!! آن گاه عمروبن عتبه بن فرقد گفت: ای ابومسعود ازخداوند مغفرت و آموزش میخواهم، و به سویش توبه میکنم، آن گاه دستور داد که متفرق و پراکنده شوند. میگوید: و ابن مسعود دوحلقه را در مسجد کوفه دید، و در میانشان ایستاد و گفت: کدامتان قبل از دیگرتان بود؟ یکیشان گفت: ما، آن گاه به دیگری گفت: بهسوی آن برخیزید، و آنان را در یک حلقه گردانید. هیثمی (۱۸۱/۱) میگوید: این را طبرانی در الکبیر روایت نموده، و در آن عطاء بن سائب آمده، وی ثقه میباشد، ولی مختلط گردیده بود، و در بعضی طرق طبرانی که صحیح است به صورت مختصر آمده: عبداللَّه بن مسعود در حالی که سرش را پوشانیده بود آمد و گفت: کسی که مرا شناخت، شناخت، و کسی که مرا نشناخت، من عبداللَّه بن مسعود هستم، شما از محمد صو اصحابش با هدایت ترید، یا این که به دم گمراهی چنگ زده و خود را آویزان میکنید.
و طبرانی هم چنان در الکبیر از عمروبن سلمه روایت نموده، که گفت: ما بر دروازه ابن مسعود سدر بین مغرب و عشاء نشسته بودیم، آن گاه ابوموسی سآمد و گفت: ای ابوعبدالرحمن به نزد ما بیا، آن گاه ابن مسعود بیرون گردید و گفت: ابوموسی! چه تو را در این ساعت آورده است؟ گفت: به خدا سوگند، من کاری را دیدم که از آن وحشت ده شدم و ترسیدم، آن کار خیری است، ولی علی رغم خیر بودنش مرا ترسانده است، قومی در مسجد نشستهاند، و مردی میگوید: اینقدر و اینقدر سبحاناللَّه بگویید، و اینقدر و اینقدر الحمدلله بگویید، میگوید: آن گاه عبداللَّه حرکت نمود و ما هم با او حرکت نمودیم، تا این که نزدشان آمد و گفت: چه قدر به سرعت گمراه شدید، در حالی که اصحاب رسول خدا صزندهاند، همسرانش جواناند و لباسها و ظرفهایش تغییر نخوردهاند، گناهانتان را حساب کنید، من از طرف خداوند برایتان ضمانت میکنم، که نیکیهایتان را حساب نماید [۵۶۴]. هیثمی (۱۸۱/۱) میگوید: در این مجالد بن سعید آمده، نسائی ثقهاش دانسته، و بخاری و احمدبن حنبل و یحیی ضعیفش دانستهاند.
[۵۶۰] الله اکبربگویید. م. [۵۶۱] سبحاناللهبگویید. م. [۵۶۲] الحمداللهبگویید. م. [۵۶۳] در نص «برنس» استعمال شده، و آن کلاه بلندی است که عابدین در صدر اسلام بر سر مینهادند. م. [۵۶۴] سند آن ضعیف است. طبرانی (۹/ ۱۲۷) هیثمی می گوید: در سند آن مجالد بن سعید است که نسائی او را ثقه دانسته و بخاری و احمد و یحیی وی را ضعیف دانستهاند.