حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

انکار ابن مسعود بر گروهی که خلاف نموده و در ذکر تغییرات آوردند

انکار ابن مسعود بر گروهی که خلاف نموده و در ذکر تغییرات آوردند

ابونعیم در الحلیه (۳۸۱/۴) از ابوالبختری روایت نموده است، که گفت: مردی به عبداللَّه بن مسعود خبر داد، که قومی بعد از مغرب در مسجد می‏نشینند، و در میان‌شان مردی است که می‏گوید: خداوند را اینقدر و اینقدر به بزرگی یاد کنید [۵۶۰]، و خداوند را اینقدر و اینقدر به پاکی یاد نمایید [۵۶۱]، و خداوند را اینقدر و اینقدر ستایش نمایید [۵۶۲]، عبدالله پرسید: و آنان می‏گویند؟ گفت: آری، فرمود: وقتی ایشان را دیدی که چنین نمودند، نزدم بیا و مرا از مجلس‌شان خبر کن، بعد وی در حالی نزدشان آمد که کلاه بلندی [۵۶۳]بر سر داشت، نزدشان نشست، هنگامی که آنچه را می‏گفتند شنید، برخاست - وی مرد خشمناکی بود - و گفت: من عبداللَّه بن مسعود هستم، سوگند به خدایی که جز وی معبودی نیست، بدعتی را از روی ظلم آورده‏اید، یا این که در علم از اصحاب محمد صفضیلت حاصل نموده‏اید، معضد گفت: واللَّه که نه بدعتی را از روی ظلم آورده‏ایم و نه در علم از اصحاب محمد صفضیلت حاصل نموده ایم، آن گاه عمروبن عتبه گفت: ای ابو عبدالرحمن، از خداوند مغفرت و آمرزش می‏خواهیم، گفت: بر راه قرار داشته باشید، و آن را محکم بگیرید، به خدا سوگند، اگر چنین نمایید، سبقت طولانی حاصل نموده‏اید، و اگر به راست و چپ دست درازی نمودید، دچار گمراهی دور و درازی خواهید شد. این را هم چنان از طریق ابوزعراء روایت نموده، که گفت: مسیب بن نجبه نزد عبداللَّه آمد و گفت: من قومی را در مسجد پشت سر گذاشتم... و مثل آن را ذکر نموده. و طبرانی این را در الکبیر از ابوالبختری روایت نموده، که گفت: به عبداللَّه بن مسعود خبر رسید که قومی در میان مغرب و عشاء می‏نشینند.... و مانند آن را متذکر شده، مگر این که در روایت وی آمده: وی گفت: بدعتی را از روی ظلم آورده‏اید، در غیر آن ما اصحاب محمد صگمراه شده‏ایم!! آن گاه عمروبن عتبه بن فرقد گفت: ای ابومسعود ازخداوند مغفرت و آموزش می‏خواهم، و به سویش توبه می‏کنم، آن گاه دستور داد که متفرق و پراکنده شوند. می‏گوید: و ابن مسعود دوحلقه را در مسجد کوفه دید، و در میان‌شان ایستاد و گفت: کدام‌تان قبل از دیگرتان بود؟ یکی‌شان گفت: ما، آن گاه به دیگری گفت: به‌سوی آن برخیزید، و آنان را در یک حلقه گردانید. هیثمی (۱۸۱/۱) می‏گوید: این را طبرانی در الکبیر روایت نموده، و در آن عطاء بن سائب آمده، وی ثقه می‏باشد، ولی مختلط گردیده بود، و در بعضی طرق طبرانی که صحیح است به صورت مختصر آمده: عبداللَّه بن مسعود در حالی که سرش را پوشانیده بود آمد و گفت: کسی که مرا شناخت، شناخت، و کسی که مرا نشناخت، من عبداللَّه بن مسعود هستم، شما از محمد صو اصحابش با هدایت ترید، یا این که به دم گمراهی چنگ زده و خود را آویزان می‏کنید.

و طبرانی هم چنان در الکبیر از عمروبن سلمه روایت نموده، که گفت: ما بر دروازه ابن مسعود سدر بین مغرب و عشاء نشسته بودیم، آن گاه ابوموسی سآمد و گفت: ای ابوعبدالرحمن به نزد ما بیا، آن گاه ابن مسعود بیرون گردید و گفت: ابوموسی! چه تو را در این ساعت آورده است؟ گفت: به خدا سوگند، من کاری را دیدم که از آن وحشت ده شدم و ترسیدم، آن کار خیری است، ولی علی رغم خیر بودنش مرا ترسانده است، قومی در مسجد نشسته‏اند، و مردی می‏گوید: اینقدر و اینقدر سبحان‏اللَّه بگویید، و اینقدر و اینقدر الحمدلله بگویید، می‏گوید: آن گاه عبداللَّه حرکت نمود و ما هم با او حرکت نمودیم، تا این که نزدشان آمد و گفت: چه قدر به سرعت گمراه شدید، در حالی که اصحاب رسول خدا صزنده‏اند، همسرانش جوان‌اند و لباس‏ها و ظرف‌هایش تغییر نخورده‏اند، گناهان‌تان را حساب کنید، من از طرف خداوند برای‌تان ضمانت می‏کنم، که نیکی‏هایتان را حساب نماید [۵۶۴]. هیثمی (۱۸۱/۱) می‏گوید: در این مجالد بن سعید آمده، نسائی ثقه‏اش دانسته، و بخاری و احمدبن حنبل و یحیی ضعیفش دانسته‏اند.

[۵۶۰] الله اکبربگویید. م. [۵۶۱] سبحان‏اللهبگویید. م. [۵۶۲] الحمداللهبگویید. م. [۵۶۳] در نص «برنس» استعمال شده، و آن کلاه بلندی است که عابدین در صدر اسلام بر سر می‏نهادند. م. [۵۶۴] سند آن ضعیف است. طبرانی (۹/ ۱۲۷) هیثمی می گوید: در سند آن مجالد بن سعید است که نسائی او را ثقه دانسته و بخاری و احمد و یحیی وی را ضعیف دانسته‌اند.