قصه عبداللَّه بن رواحه با همسرش
دارقطنی (ص۴۴) از عکرمه روایت نموده، که گفت: عبداللَّه بن رواحه سپهلوی همسرش خوابیده بود، بعد بهسوی یکی از کنیزانش که در گوشه اتاق خوابیده بود رفت و با وی همبستر گردید. همسرش ترسید و او را در بسترش نیافت، آن گاه برخاست و بیرون آمد، او را در کنار کنیزش یافت، دوباره به خانه برگشت و کارد را برداشت و بیرون آمد. عبداللَّه فارغ شد و برخاست و با همسرش در حالی روبرو گردید، که کارد را در دست داشت، گفت: چه شده است؟ همسرش پاسخ داد: چه شده است، اگر تو را در همان جایی مییافتم که دیدمت، با این کارد به میان هر دو شانه ات میزدم! پرسید: مرا در کجا دیدی؟ پاسخ داد: تو را کناز کنیز دیدم، گفت: مرا ندیدهای، رسول خدا صما را از این که قرآن را در حال جنابت بخوانیم نهی نموده است، گفت: پس بخوان، عبداللَّه گفت:
اتانا رسول الله يتلو كتابه
كمـا لاح مشهور من الفجر ساطع
اتى بالـهدى بعدالعمى فقلوبنا
به موقنات آن ما قال واقع
يبيت يجافى جنبه عن فراشه
اذا استثقلت بالـمشركين الـمضاجع
همسرش گفت: به خدا ایمان آوردم، و چشم خویش را تکذیب نمودم، بعد از آن صبح عبداللَّه سنزد رسول خدا صرفت، و به او خبر داد، و پیامبر صخندید به اندازهای که دندانهای پسینش را دیدم. و همچنین دار قطنی (ص۴۵) این را از طریق دیگری از عکرمه از ابن عباس شروایت نموده، که گفت: عبداللَّه بن رواحه سداخل شد... و مانند آن را متذکر شده، و گفته: رسول خدا صاز اینکه یکی از ما قرآن را در حال جنابت بخواند نهی نموده است [۱۷]. در التعلیق المغنی (ص۴۵) میگوید: در این سلمه بن وهرام آمده، ابن معین و ابوذرعه وی را ثقه دانستهاند، و ابوداود وی را ضعیف دانسته است.
[۱۷] ضعیف. داستان ابن رواحة با کنیز خود ضعیف است. ابن عساکر (۱۲/ ۱۵۸) در تاریخ دمشق و ذهبی در سیر اعلام النبلاء (۳/ ۴۹) مناوی در فیض القدیر (۶/ ۵۵۸) نووی در المجموع (۲/ ۱۸۳) می گوید: سند این داستان ضعیف و منقطع است.