حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

قصه عقبه بن عامر با قومش هنگامی که نزد پیامبر صآمدند

قصه عقبه بن عامر با قومش هنگامی که نزد پیامبر صآمدند

ابن عساکر از عقبه بن عامر سروایت نموده، که گفت: با دوازده سوار آمدم، و نزد رسول خدا صفرود آمدیم، یارانم گفتند: آیا کسی برای ما شترهایمان را می‏چراند، تا ما برویم و از پیامبر خدا صعلم بیاموزیم، و وقتی او رفت و ما عودت نمودیم آنچه را از رسول خدا صشنیده‏ایم، به او یاد دهیم؟ آن گاه من روزهایی آن عمل را انجام دادم، باز فکر نمودم و با خود گفتم: ممکن است من زیانمند باشم!! یارانم آنچه را می‏شنوند که من نمی‏شنوم، و چیزی را فرا می‏گیرند، که من از نبی خدا صفرا نمی‏گیرم، بنابراین روزی حاضر شدم، و از مردی شنیدم که می‏گوید: نبی خدا صگفت: «کسی که وضوی کامل نماید، از گناهش چون طفل نوزاد پاک می‏گردد»، من از آن به تعجب افتادم، عمربن خطاب سگفت: چگونه، اگر سخن اول را می‏شنیدی متعجب‏تر می‏بودی؟ گفتم: آن را برایم اعاده کن - خداوند مرا فدایت گرداند -، گفت: رسول خدا فرمود: «کسی در حالی بمیرد که به خدا شریک نمی‏آورد، خداوند برایش دروازه‏های جنت را باز می‏کند، و از هر کدامش که بخواهد داخل می‏شود، و جنت هشت دروازه دارد»، بعد از آن رسول خدا صنزد ما بیرون گردید، و من روبرویش نشستم، او رویش را از من گردانید، و این عمل را چندین بار انجام داد، وقتی که بار چهارم بود، گفتم: ای نبی خدا - پدر و مادرم فدایت - چرا رویت را از من می‏گردانی؟ آن گاه رویش را به سویم گردانید و گفت: «آیا یکی برایت محبوب‏تر است یا دوازده؟» هنگامی که این حالت را دیدم به‌سوی یارانم برگشتم [۴۹۵]. این چنین در الکنز (۷۷/۱) آمده، و ابونعیم در الحلیه (۳۰۷/۹) مثل آن را روایت نموده است.

[۴۹۵] ضعیف. ابن عساکر و ابونعیم (۹/ ۳۰۷) طبرانی (۱۷/ ۳۳۷) در سند آن القاسم ابوعبدالرحمن است که متروک است: المجمع (۱/ ۲۳).