حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

تجمع مردم بر دروازه ابن عباس و یاد دادن همه مسائل علم به آنان

تجمع مردم بر دروازه ابن عباس و یاد دادن همه مسائل علم به آنان

ابونعیم در الحلیه (۳۲۰/۱) از ابوصالح روایت نموده، که گفت: از ابن عباس بمجلسی را دیدم، که اگر همه قریش به آن فخر کنند، برای‌شان مایه فخر است، مردم را دیدم که جمع شدند، به حدّی که راه‏ها برای‌شان ضیق و تنگ گردید، و هیچ کس قادر نبود که بیاید یا رود، می‏گوید: نزد وی رفتم، و از وجود آنان بر دروازه‏اش روی را خبر دادم، به من گفت: برایم اب وضو بگذار، می‏افزاید: وضو نمود و نشست و گفت: بیرون شو و به آنان بگو: کسی که می‏خواهد از قرآن و حروف آن چیزی مربوط به آن بپرسد باید داخل شود، می‏گوید: بیرون شدم و آنان را خبر دادم، و داخل شدند تا حدّی که خانه و اتاق را پر نمودند و هر چیزی را که از وی پرسیدند به آنان جواب داد، و مثل آنچه را از وی پرسیده بودند یا زیاده از آن برای‌شان افزود، بعد از آن گفت: برادران‌تان [منتظرند]، و آنان بیرون رفتند. باز گفت: بیرون برو و بگو: کسی که می‏خواهد از تفسیر قران و تأویل آن بپرسد داخل شود، می‏گوید: بیرون رفتم و به آنها خبر دادم، و آنان داخل شدند حتی که خانه و اتاق را پر نمودند، و از هر چیزی که وی را پرسیدند به آن‏ها جواب داد، و مثل آنچه را از وی پرسیده بودند برای‌شان افزود یا زیادتر از آن، بعد از آن گفت: برادران‌تان [منتظرند]، و آنان بیرون آمدند، باز گفت: بیرون برو و بگو: کسی که می‏خواهد از حلال و حرام و فقه بپرسد باید داخل شود، بیرون رفتم به آنان گفتم: می‏افزاید: آنان داخل آمدند تا جایی که خانه و اتاق را پر نمودند، و هر چیزی را که از وی پرسیدند به آنان جواب داد، و مثل آنچه را ازوی پرسیده بودند برای‌شان افزود، بعد از آن گفت: برادران‌تان [منتظرند]، و آنان بیرون رفتند، باز گفت: بیرون برو و بگو: هر کسی که می‏خواهد از فرائض و چیزی که مشابه آن باشد بپرسد باید داخل شود، می‏گوید: بیرون رفتم و آنان را خبر دادم، و داخل شدند حتی که خانه و اتاق را پر نمودند، و هر چیزی را که از وی پرسیدند، به آنان خبر داد، و مثل آن چه را از وی پرسیده بودند برای‌شان افزود، باز گفت: برادران‌تان [منتظراند] و آنان بیرون شدند. باز گفت: بیرون برو و بگو: کسی که می‏خواهد از عربی، شعر و غریب الکلام بپرسد باید داخل شود، می‏گوید: داخل شدند حتی که خانه و اتاق را پر نمودند و از هر چیزی را که از وی پرسیدند به آنان خبر داد، و مثل آن چه را از وی پرسیده بودند، برای‌شان افزود. ابوصالح می‏گوید: اگر همه قریش به آن فخر کنند، به درستی که مایه فخر است، من مثل این را برای هیچ یکی از مردم ندیدم. حاکم (۵۳۸/۳) مثل این را روایت کرده است.