قول ابن مسعود و حذیفه درباره علم عمر
طبرانی از ابووائل روایت نموده، که گفت: عبداللَّه سگفت: اگر علم عمر سدر یک پله ترازو گذاشته شود و علم اهل زمین در پله دیگر، علم وی از علم ایشان سنگینتر خواهد شد. وکیع میگوید: اعمش گفت: من این را نپذیرفتم و نزد ابراهیم [۵۸۲]آمده آن را برایش یادآورد شدم، گفت: چه چیز آن را انکار نمودی؟ به خدا سوگند، عبداللَّه بهتر از آن را گفته، گفته است: میپندارم که از ده جزء علم نه جزء آن روزی که عمر رحلت نمود رفت [۵۸۳]. هیثمی (۶۹/۹) میگوید: طبرانی آن را به چند اسناد روایت نموده، و رجال این اسناد رجال صحیحاند، غیر اسد بن موسی که ثقه است. ابن سعد (۱۵۳/۴) هم مانند این را روایت نموده است. و طبرانی در حدیث طویلی در وفات عمر از عبداللَّه - یعنی ابن مسعود - روایت نموده، که گفت: عمر عالمترین ما به خدا، خوانندهترین ما به کتاب خدا و فقیهترین ما در دین خدا بود. این چنین در مجمع الزوائد (۶۹/۹) آمده است. و ابن سعد (۱۵۳/۴) از حذیفه سروایت نموده، که گفت: انگار که علم مردم در وقت موجودیت عمر در سوراخی پنهان بود. و نزد وی هم چنان از مردی از اهل مدینه روایت است که گفت: نزد عمربن خطاب حاضر شدم، و دریافتم که فقها نزدش چون اطفال بودند، و او در فقه و علمش بر آنان برتری و بلندی داشت.
[۵۸۲. ] وی ابراهیم نخعی از کبار تابعین است. [۵۸۳] صحیح. طبرانی (۹/ ۱۶۳) نگا: المجمع (۹/ ۶۹).