رغبت و علاقمندی ابن عباس لبه طلب علم
حاکم در المستدرک (۱۰۶/۱) از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، به مردی از انصار گفتم: بیا که اصحاب رسول خدا صرا سئوال کنیم، چون آنان امروز زیاداند، گفت: شگفتا به تو ای ابن عباس!! آیا مردم را چنان میپنداری که با وجود این همه اصحاب رسول خدا صدر میانشان به تو محتاج و نیازمند شوند؟! میافزاید: آن گاه وی را ترک نمودم، و به پرسیدن از یاران رسول خدا صشروع کردم، و اگر حدیثی از مردی به من میرسید، به دروازهاش میآمدم و او در وقت چاشت خواب میبود. آنگاه چادرم را نزدیک دروازهاش پهن کردم، و باد بالایم خاک میانداخت، بعد وی بیرون میگردید، و مرا میدید و میگفت: ای فرزند عموی رسول خدا صچه تو را آورده است؟! چرا کسی نزدم روان نکردی که نزدت میآمدم؟! پاسخ میدادم: نخیر، من مستحق ترم که نزدت بیایم، میگوید: و او را از حدیث میپرسیدم، همان مرد انصاری هنوز زنده بود، و میدید که مردم در اطرافم جمع شدهاند و سوالم مینمایند، وی میگفت: این جوان از من عاقلتر بود!! [۳۸۱].
حاکم که ذهبی با او موافقت نموده، میگوید: این حدیث به شرط بخاری صحیح است، و این را هم چنین دارمی و حارث در مسندهایشان از ابن عباس به مثل آن، چنانکه در الاصابه (۳۳۱/۲) آمده، روایت کردهاند، و طبرانی نیز آن را روایت نموده است آن، چنانکه هیثمی (۲۷۷/۹) گفته، رجال صحیحاند، و ابن عبدالبر این را در جامع بیان العلم (۸۵/۱) و ابن سعد در طبقاتش (۱۸۲/۴) به مثل آن روایت نمودهاند. و بزار از ابن عباس روایت نموده، که گفت: هنگامی که مدائن فتح گردید، مردم بهسوی دنیا روی آوردند، و من بهسوی عمر سروی آوردم. به این صورت اکثر احادیث وی از عمر سبود. هیثمی (۱۶۱/۱) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند.
[۳۸۱] صحیح. حاکم (۳۶۳) و آن را صحیح دانسه و ذهبی تاییدش نموده است. نگا: المجمع (۹/ ۲۷۷).