حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

رغبت و علاقمندی ابن عباس لبه طلب علم

رغبت و علاقمندی ابن عباس لبه طلب علم

حاکم در المستدرک (۱۰۶/۱) از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، به مردی از انصار گفتم: بیا که اصحاب رسول خدا صرا سئوال کنیم، چون آنان امروز زیاداند، گفت: شگفتا به تو ای ابن عباس!! آیا مردم را چنان می‏پنداری که با وجود این همه اصحاب رسول خدا صدر میان‌شان به تو محتاج و نیازمند شوند؟! می‏افزاید: آن گاه وی را ترک نمودم، و به پرسیدن از یاران رسول خدا صشروع کردم، و اگر حدیثی از مردی به من می‏رسید، به دروازه‏اش می‏آمدم و او در وقت چاشت خواب می‏بود. آنگاه چادرم را نزدیک دروازه‏اش پهن کردم، و باد بالایم خاک می‏انداخت، بعد وی بیرون می‏گردید، و مرا می‏دید و می‏گفت: ای فرزند عموی رسول خدا صچه تو را آورده است؟! چرا کسی نزدم روان نکردی که نزدت می‏آمدم؟! پاسخ می‏دادم: نخیر، من مستحق ترم که نزدت بیایم، می‏گوید: و او را از حدیث می‏پرسیدم، همان مرد انصاری هنوز زنده بود، و می‏دید که مردم در اطرافم جمع شده‏اند و سوالم می‏نمایند، وی می‏گفت: این جوان از من عاقل‏تر بود!! [۳۸۱].

حاکم که ذهبی با او موافقت نموده، می‏گوید: این حدیث به شرط بخاری صحیح است، و این را هم چنین دارمی و حارث در مسندهایشان از ابن عباس به مثل آن، چنانکه در الاصابه (۳۳۱/۲) آمده، روایت کرده‏اند، و طبرانی نیز آن را روایت نموده است آن، چنانکه هیثمی (۲۷۷/۹) گفته، رجال صحیح‌اند، و ابن عبدالبر این را در جامع بیان العلم (۸۵/۱) و ابن سعد در طبقاتش (۱۸۲/۴) به مثل آن روایت نموده‏اند. و بزار از ابن عباس روایت نموده، که گفت: هنگامی که مدائن فتح گردید، مردم به‌سوی دنیا روی آوردند، و من به‌سوی عمر سروی آوردم. به این صورت اکثر احادیث وی از عمر سبود. هیثمی (۱۶۱/۱) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند.

[۳۸۱] صحیح. حاکم (۳۶۳) و آن را صحیح دانسه و ذهبی تاییدش نموده است. نگا: المجمع (۹/ ۲۷۷).