حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

قول پیامبر صبرای عوف بن مالک و برای مردی از یارانش در این باره

قول پیامبر صبرای عوف بن مالک و برای مردی از یارانش در این باره

طبرانی در الکبیر از عوف بن مالک سروایت نموده که: مردی با وی بود، و او به وی قرآن آموخت، بعد آن مرد به وی کمانی اهدا نمود، و او آن را برای پیامبر صیاد نمود، پیامبر صفرمود: «ای عوف آیا می‏خواهی با خداوند در حالی روبرو شوی و ملاقات نمایی که در بین شانه هایت شعله‏ای از آتش باشد» [۵۲۸]. این چنین در الکنز (۲۳۲/۱) آمده است. هیثمی در المجمع (۹۶/۴) آن را طویلتر از این از وی روایت نموده، و گفته است: در این محمدبن اسماعیل بن عیاش آمده، که ضعیف می‏باشد. و طبرانی در الکبیر از مثنی بن وائل روایت نموده، که گفت: نزد عبداللَّه بن بسر [۵۲۹]سآمدم، وی بر سرم دست کشید، و من دست هایم را بر بازویش گذاشت، آن گاه مردی وی را از اجر معلم پرسید، گفت: مردی در حال ینزد پیامبر خدا صوارد شد، که کمانی را بر گردن آویخته بود، پیامبر از آن کمان خوشش آمد و گفت: «کمانت چقدر نیکو و خوب است!! آن را خریده‏ای؟» گفت: نخیر، آن را مردی به من اهدا نموده که به پسرش قرآن را یاد دادم، فرمود: «آیا دوست می‏داری که خداوند کمانی از آتش بر گردنت آویزد؟» گفت: نخیر، فرمود: «پس مستردش کنید» [۵۳۰]. هیثمی (۹۶/۴) می‏گوید: مثنی و پسرش را ابن ابی حاتم ذکر نموده، و هیچ یک از آنان را جرح ننموده، و بقیه رجال آن ثقه‏اند.

[۵۲۸] ضعیف. طبرانی (۱۸/ ۵۳) در سند آن محمد بن اسماعیل بن عیاش است که ضعیف است. نگا: المجمع (۴/ ۹۶). [۵۲۹] در اصل «بشر» آمده، که خطاست. [۵۳۰] طبرانی در الکبیر. نگا: المجمع (۴/ ۹۶) آنجا که می گوید: المثنی و پدرش را ابوحاتم ذکر کرده است اما هیچکدام را تخریج نکرده است. بقیه رجال آن ثقه هستند.