قول ابن عباس درباره علمای ربانی
ابونعیم در الحلیه (۳۲۵/۱) از وهب بن منبه روایت نموده، که گفت: به ابن عباسبخبر داده شد، که قومی کنار در بنی سهم مخاصمه و مجادله میکنند - گمان میکنم که گفت: درباره قدر وی به طرف آنان برخاست، و عصایش را به عکرمه داد، و یکدستش را بر وی گذاشت و دیگری را بر طاووس، هنگامی که نزد آنان رسید، برایش جای گشودند و خوش آمد گفتند، ولی وی ننشست، و به آنان گفت: نسبهایتان را برایم بیان کنید تا شما را بشناسم، آنان نسبهایشان را برای وی بیان نمودند - یا تعدادی از آنان نسبهای خود را بیان داشتند - آن گاه فرمود: آیا نمیدانید که برای خداوند تعالی بندگانی هست، که ترس وی آنان را بدون گنگی و لکنت زبان خاموش گردانیده است، و آنان عالماند، و از فصاحت و روان بودن زبان و نجابت بهرهمنداند، به روزهای خداوند ﻷعالماند، ولی آنان وقتی عظمت و بزرگی خداوند ﻷرا به یاد میاورند، به سبب آن عقلهایشان بیفکر میشود، و قلبهایشان میشکند، و زبانهایشان قطع میگردد، حتی وقتی از آن حالت به هوش میآیند، بهسوی خداوند ﻷبه اعمال پاک شتاب مینمایند، خویشتن را مقصر میشمارند، در حالی که تیز هوش و قویاند، و خود را با ظالمان و خطاکاران میشمارند، در حالی که آنان نیکوکار و پاکاند، ولی آنان زیاد را برایش [۵۹۶]زیاد نمیدانند، و به کم برایش راضی نمیگردند، و به سبب اعمال بر خداوند نمینازند، آنان را هر جایی که بیابی، اندوهگین و در ترس و هراس و خوفاند. میگوید: بعد از نزد ایشان برگشت، و به مجلسش عودت نمود.
[۵۹۶] برای خداوند تعالی. م.