تصدیق پیامبر صاز سوی خزیمهبنثابت در خصومتش با بادیه نشینی
ابن سعد (۳۷۸/۴) از عماره بن خزیمه بن ثابت از عمویش که از اصحاب پیامبر ص، بود روایت نموده است که پیامبر از مردی بادیه نشین اسبی را خرید، و پیامبر خدا صامرش نمود که در عقبش بیاید تا پولش را بدهد. بعد پیامبر صتند رفت و اعرابی آهسته قدم میزد، آن گاه مردانی با اعرابی روبرو شدند و اسب را قیمت نمودند، و نمیدانستند که رسول خدا صاسب را خریده است، تا این که یکی از آنان بر قیمتی که رسول خدا صاسب را خریده بود افزود، هنگامی که اعرابی افزودن وی را شنید رسول خدا صرا صدا زد و گفت: اگر این اسب را میخری خوب، در غیر این صورت فروختمش، پیامبر صهنگامی که قول اعرابی را شنید ایستاد، تا اینکه اعرابی نزدش آمد، رسول خدا صفرمود: «آیا آن را از تو نخریدهام؟» اعرابی پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، آن را به تو نفروختهام، پیامبر خدا صگفت: «بلکه، آن را از تو خریدهام»، و مردم به اطراف پیامبر صو اعرابی جمع میشدند و آن دو گفتگو میکردند، اعرابی میگفت: شاهدی بیاور شهادت بدهد که آن را به تو فروختهام، آن گاه کسی که از مسلمانان آمده بود به اعرابی گفت: وای بر تو، رسول خدا صجز حق نمیگوید!! تا این که خزیمه بن ثابت سآمد، و گفتگوی پیامبر خدا صو پاسخ اعرابی را شنید، و اعرابی میگفت: شاهدی بیاور شهادت بدهد که من آن را به تو فروختهام، آن گاه خزیمه گفت: من شهادت میدهم که تو آن را به وی فروختهای، رسول خدا صبهسوی خزیمه بن ثابت روی گردانید و گفت: «به چه شهادت میدهی؟» گفت: به تصدیق تو ای رسول خدا!! آن گاه پیامبر خدا صشهادت خزیمه را شهادت دو مرد گردانید [۱۱۸].
ابوداود (۵۰۸) این را از عماره بن خزیمه از عمویش مانند آن روایت نموده است. و نزد ابن سعد (۳۷۹/۴) هم چنین از محمدبن عماره بن خزیمه روایت است که گفت: رسول خدا صفرمود: «ای خزیمه به چه شهادت میدهی، در حالی که با ما نبودی؟» گفت: ای رسول خدا، من تو را در خبر آسمان تصدیق میکنم، و به آنچه میگویی تصدیق نکنم؟! آن گاه پیامبر خدا صشهادت وی را شهادت دو مرد گردانید. و در روایت دیگری نزد وی آمده که گفت: میدانم که تو جز حق نمیگویی، ما تو را بر بهتر از آن امین دانستهایم، بر دین ما، بنابر این شهادت وی را اجازه داد و مجاز دانست.
[۱۱۸] صحیح. ابوداوود (۳۶۰۷) آلبانی آن را صحیح دانسته است.