حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

دعاهای عمر س

دعاهای عمر س

ابن ابی شیبه و ابونعیم در الحلیه از عمر سروایت نموده‏اند که می‏گفت: «اللهم إني أعوذ بك أن تأخذني على غرة أو تذرني في غفلة أو تجعلني من الغافلين». ترجمه: «بار خدایا، من به تو پناه می‏برم از این که مرا در غفلت مؤاخذه کنی، یا در غفلت بگذاری ام یا از غافلین بگردانی‌ام».

و نزد احمد در الزهد ازحسن روایت است که عمر سمی‏گفت: «اللهم اجعل عملي صالحا، واجعله لك خالصا، ولا تجعل لا حد فيه شيئا»، ترجمه: «بار خدایا، عملم را صالح گردان، و آن را برای خودت خالص گردان، و برای هیچ کسی در آن چیزی مگردان». و نزد ابن سعد و بخاری در الادب از عمروبن میمون روایت است که: عمربن خطاب در دعایش که به آن دعا می‏نمود می‏گفت: «اللهم توفني مع الابرار، ولا تجعلني في الاشرار، وقني عذاب النار، والحقني بالاخيار». ترجمه: «بار خدایا، مرا با نیکان بمیران، و در اشرار مگردانم، و از عذاب آتش نگاهم دار، و به برگزیدگان محلقم ساز».

و نزد احمد در الزهد از ابوالعالیه روایت است که گفت: غالب اوقات از عمربن خطاب می‏شنیدم که می‏گفت: «اللهم عافنا واعف عنا». ترجمه: «بار خدایا، عافیت‌مان ده، و از ما درگذر». این چنین در الکنز (۳۰۳/۱) آمده است.

و نزد ابن سعد و ابونعیم در الحلیه از حفصه لروایت است که وی از پدرش شنید که می‏گفت: «اللهم ارزقني قتلا في سبيلك، ووفاة في بلد نبيك». ترجمه: «بار خدایا، شهادت در راهت را، و وفات در شهر پیامبرت را نصیبم بگردان»، گفتم: این چگونه ممکن است؟ گفت: خداوند هر جایی بخواهد امرش را در همانجا می‏آورد و جاری می‏سازد.

و نزد ابن ابی حاتم از عمر روایت است که وی گفت: «اللهم اغفر لي ظلمي وكفري». ترجمه: «بار خدایا، ظلم و کفرم را برایم ببخشای»، گوینده‏ای گفت: ای امیرالمؤمنین، ظلم را دانستیم هدف از کفر چیست؟ پاسخ داد: «إن الإنسان لظلوم كفار»، ترجمه: «انسان ظالم و ناسپاس است».

و نزد لالکائی از ابوعثمان نهدی روایت است که گفت: از عمربن خطاب در حالی که در خانه کعبه طواف می‏نمود شنیدم که می‏گفت: «اللهم إن كنت كتبتنى في السعادة فأثبتني فيها وإن كنت كتبتني في الشقاوة فامحني منها ، وأثبتنى في السعادة، فإنك تمحو ما تشاء وتثبت وعندك أم الكتاب». ترجمه: «بار خدایا، اگر مرا در اهل سعادت نوشته‏ای، در آن ثابتم دار، و اگر مرا در اهل بدبختی نوشته‏ای، از آن محوم نما، و در اهل سعادت ثابتم ساز، چون تو آنچه را خواهی محو می‏نمایی و آنچه را خواهی ثابت نگه میداری، و کتاب اساس نزد توست». این چنین در الکنز (۳۰۴/۳) آمده است. و عبدبن حمید، ابن جریر و ابن منذر این را کوتاه‏تر از آن روایت کرده‏اند. چنانکه در الکنز (۳۰۴/۱) آمده است.

و ابن سعد (۳۱۹/۳) از سائب بن یزید از پدرش روایت نموده، که گفت: عمربن خطاب را در دل شب در مسجد رسول خدا صدر زمان [عام] الرماده [۹۵۲]دیدم که نماز می‏خواند و می‏گفت:

«اللهم لاتهلكنا بالسنين، وارفع عنا البلاء». ترجمه: «بار خدایا، ما را به قحطی هلاک مساز، و مصیبت و آزمایش را از ما بردار و این کلمه را تکرار می‏نمود».

و نزد وی (۳۲۰/۳) هم چنان از وی روایت است که گفت: بر تن عمربن خطاب در زمان رماده ازاری را دیدم که شانزده پیوند داشت، و چادرش پنج [۹۵۳]و یک وجب بود، و می‏گفت: «اللهم لا تجعل هلكة امة محمد صعلى رجلى». ترجمه: «بار خدایا، هلاکت امت محمد صرا بر پاهای من مگردان».

بخاری، مالک، ابن راهویه و ابونعیم در الحلیه - که آن را صحیح دانسته - از زیدبن اسلم از پدرش روایت نموده‏اند که عمربن خطاب می‏گفت: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ قَتْلِي بِيَدِ رَجُلٍ صَلَّى ركعة أو سَجْدَةً وَاحِدَةً، يُحَاجُّنِي بِهَا عِنْدَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». ترجمه: «بار خدایا، قتلم را به دست مردی مگردان، که یک رکعت نماز خوانده یا یک سجده نموده باشد، که به آن در روز قیامت نزدت در مقابلم حجت ودلیل بیاورد» [۹۵۴]. این چنین در المنتخب (۴۱۳/۴) آمده است.

و ابونعیم در الحلیه (۵۴/۱) از سعیدبن مسیب روایت نموده که: عمربن خطاب سنگریزه‌هایی را جمع نمود، بعد از آن گوشه‏ای از جامه‏اش را بر آن پهن نمود، و بر پشت بر آن خوابید، آن گاه دست‌هایش را به‌سوی آسمان بلند نمود و گفت: «اللَّهُمَّ كَبِرَتْ سِنِّي وَضَعُفَتْ قُوَّتِي وَانْتَشَرَتْ رَعِيَّتِي فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ غَيْرَ مُضَيِّعٍ وَلَا مُفَرِّطٍ». ترجمه: «بار خدایا، سنم بزرگ شده، قوتم ضعیف گردیده و رعیتم منتشر شده [۹۵۵]، بنابراین مرا به‌سوی خودت در حالی قبض نما، که نه حقی را ضایع کرده باشم و نه هم دچار افراط و از حد گذری شده باشم».

و نزد وی (۵۳/۱) از اسودبن هلال محاربی روایت است که گفت: هنگامی که عمربن خطاب به خلافت برگزیده شد، به منبر بلند شد و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای مردم من دعا می‏کنم آمین بگویید: «اللهم إني غليظ فليني، وشحيح فسخني وضعيف فقوني»، ترجمه: «بار خدایا، من غلیط و درشتم نرمم ساز، و بخلیم سخیم ساز، و ضعیفم قوی ام گردان».

و ابویعلی به اسناد صحیح از سعیدبن مسیب روایت نموده، که گفت: عمر وقتی بر جنازه‏ای نماز می‏گزارد می‏گفت: این بنده ات حالا از دنیا دست کشیده و آن را برای اهل آن گذاشته، و به‌سوی تو نیازمند گردیده است، و تو از وی بی‌نیاز هستی، وی شهادت می‏داد که: معبود بر حقی به جز خدا نیست، و محمد بنده و رسول توست، «اللهم اغفرله وتجاوز عنه والحقه بنبيه»، ترجمه: «بار خدایا، برایش بیامرز، از وی درگذر، و به نبی اش محلقش گردان». این چنین در الکنز (۱۱۳/۸) آمده است.

و نزد بیهقی از کثیربن مدرک روایت است که: وقتی بر مرده خاک افکنده می‏شد عمر سمی‏گفت: «اللهم اسلم اليك الاهل والـمال والعشيرة وذنبه عظيم فاغفرله». ترجمه: «بار خدایا، خانواده، مال و اقارب را برای تو سپرده و گناهش بزرگ است، پس برایش بیامرز». این چنین در الکنز (۱۱۹/۹) آمده است.

[۹۵۲] عام الرماده خشک سالی و قحطیی بود که در زمان خلافت عمر سبه وقوع پیوست. م. [۹۵۳] این چنین در کتاب آمده است و شاید مراد پنج گز و یک وجب باشد. م. [۹۵۴] صحیح. ابونعیم (۱/ ۵۳) و مالک در کتاب الجهاد (۳۰). [۹۵۵] یعنی چون خلافت اسلامی فراخ و بزرگ گردیده بنابراین رعیتم در اطراف عالم منتشر شده‏اند. م.