حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

پیامبر صو گذاشتن سعدبن معاذ در مسجد هنگامی که در روز خندق مجروح گردید

پیامبر صو گذاشتن سعدبن معاذ در مسجد هنگامی که در روز خندق مجروح گردید

بخاری و مسلم از عایشه لروایت نموده‏اند که گفت: سعد سدر روز خندق مجروح گردید، وی را مردی از قریش که به او حبان بن عرقه گفته می‏شد، به تیر زد، و تیر وی در شاهرگ [۲۳۳]او اصابت نموده بود پیامبر صبرای او خیمه در مسجد برپا نمودم تا او را از نزدیک عیادت کند. هنگامی که از خندق برگشت سلاح را گذاشت و غسل نمود، آنگاه جبرئیل در حالی نزدش آمد که از سرش غبار می‏ریخت وی گفت سلاح را گذاشتی، به خدا سوگند من آن را نگذاشته‏ام و به‌سوی آنان بر. فرمود به کدام سو؟ وی به‌سوی بنی قریظه اشاره نمود. آن گاه پیامبر نزد آنان رفت و آنان تابع حکم پیامبر شدند: پیامبر داوری را در بین آنان به سعد محول گردانید. سعد گفت من درباره آنان چنین حکم می‏کنم که جنگ جویان آنان کشته شوند و زنان و اولادشان کنیز و برده گرفته شوند، و اموال‌شان تقسیم گردد، هشام می‏گوید: پدرم برایم از عایشه لخبر داد که سعد گفت: بار خدایا، تو می‏دانی که جهاد علیه هیچکسی در راه تو برایم محبوب‏تر، از جهاد علیه قومی که پیامبرت را تکذیب و اخراج نموده‏اند نیست. بار خدایا، من گمان می‏کنم که تو جنگ را در میان ما و ایشان تمام نموده‏ای، و اگر از جنگ قریش چیزی باقی مانده باشد، مرا برای آنان باقی بگذار تا با ایشان در راه تو جهاد کنم، و اگر جنگ را تمام نموده باشی، این زخم را بترکان و مرگم را در آن بگردان، آن گاه وسط زخمش ترکید -، و در مسجد آنان خیمه‏ای بود از بنی غفار - ناگهان دیدند که به طرف‌شان خون در جریان است، آنان گفتند: ای اهل خیمه، این چیست که از طرف شما به‌سوی ما می‏آید؟ ناگهان دیده شد که خون از زخم سعد در جریان است، و او بر اثر آن درگذشت [۲۳۴]. این چنین در جمع الفوائد (۵۲/۲) آمده است.

[۲۳۳] رگی است در ذراع که رگ چهار اندام نیز می‏گویند، و در عربی برایش اکحل گفته می‏شود. م. [۲۳۴] بخاری (۴۶۳) و (۴۱۲۲) و مسلم (۱۷۶۹).