قصه نیل مصر در زمان عمر س
حافظ ابوالقاسم لالکائی در السنۀ از قیس بن حجاج از کسی که برایش حدیث بیان نموده، روایت کرده که گفت: هنگامی که مصر فتح گردید، اهل آن نزد عمروبن عاص سکه امیر آنجا بود در ماه بؤنه - یکی از ماههای عجم - آمدند، و گفتند: ای امیر، این نیل ما سنتی دارد که به غیر آن جریان پیدا نمیکند، پرسید: و آن چیست؟ گفتند: وقتی که دوازده شب از این ماه بگذرد، بهسوی دختر باکرهای میرویم که در میان والدینش است، و پدر و مادرش را راضی میسازیم، و بهترین زیورات و لباسش را بر تنش میکنیم، و بعد او را در نیل میاندازیم. عمرو به آنان گفت: این در اسلام نیست، اسلام هر آنچه را قبل از خودش بوده نابود میسازد، آن گاه آنان ماه بؤنه را اقامت گزیدند و نیل از جریان بازماند تا جایی که تصمیم گرفتند از آنجا کوچ کنند. آن گاه عمرو ساین مسئله را برای عمربن خطاب سنوشت، و عمر برایش نوشت، تو در عمل خود به حق رسیدهای، من در داخل این نامهام، برگه کوچکی برایت فرستادهام، آن را در نیل انداز... و حدیث را چنانکه در باب تأییدات غیبی در تسخیر بحرها خواهد آمد دوباره میآوریم؛ و در آخر آن آمده: پس نوشته را در نیل انداخت، و آنان در روز شنبه در حالی صبح نمودند، که خداوند نیل را به ارتفاع شانزده گز فقط در یک شب به جریان آورده بود، و خداوند آن روش و سنت را از اهل مصر تا امروز قطع نمود [۲۷]. چنانکه در تفسیر ابن کثیر (۴۶۴/۳) آمده. این را همچنان ابن عساکر، ابوالشیخ و غیر آنان روایت کردهاند.
[۲۷] ضعیف. ابن عساکر در مختصر تاریخ دمشق (۱۸/ ۳۴۸، ۳۴۹) و لالکائی در السنة. سند آن ضعیف است و در آن مجهولانی هستند.