عمر و فرستادن معاذ، عباده و ابو درداء بهسوی شام
ابن سعد (۱۷۲/۴) و حاکم از محمدبن کعب القرظی روایت نمودهاند که گفت: در زمان پیامبر صپنج تن از انصار قرآن را حفظ نموده بودند: معاذبن جبل، عباده بن صامت، ابی بن کعب، ابوایوب و ابودرداء شدر زمان عمربن خطاب یزیدبن ابی سفیان شبه او نوشت، اهل شام زیاد شده، خشن گردیده و شهرها را پر نمودهاند، به کسی نیازمندند که به آنان قرآن بیاموزد، و دین را به آنان تعلیم بدهد، بنابراین ای امیرالمؤمنین مرا به مردانی یاری رسان که ایشان را تعلیم دهند، آن گاه عمر همان پنج تن را خواست و به آنان گفت: برادرانتان از اهل شام، از من مدد خواستهاند، تا کسانی را به سویشان بفرستم که قرآن به آنان بیاموزند، و دین را به آنان تعلیم بدهند، پس مرا - خداوند رحمتان کند - به سه تن از میان خود کمک و یاری رسانید، اگر خواسته باشید قرعه اندازی کنید، و اگر سه تن از شما تصمیم بیرون شدن دارند، باید بیرون شوند، پاسخ دادند: ما قرعه اندازی نمیکنیم، این مرد بزرگ سالی است - برای ابوایوب - و اما این مریض است - اشاره به ابی بن کعب -، آن گاه معاذبن جبل، عباده و ابودرداء بیرون شدند، عمر گفت: از حمص شروع کنید: شما در آنجا مردمان را به انواع مختلف میبینید، کسی از آنها به سرعت فرا میگیرد، و وقتی آن را دیدید، طائفهی از مردم را به سویش حواله کنید، و هنگامی که از آنان راضی گردیدید [۴۵۶]باید یکی از شما در آنجا اقامت گزیند، و یکی دیگرتان بهسوی دمشق برود و دیگری بهسوی فلسطین برود. بعد آنان به حمص آمدند، و در آنجا اقامت گزیدند تا این که از مردم راضی گردیدند، آن گاه عباده در آنجا اقامت گزید، ابودرداء بهسوی دمشق رفت و معاذ بهسوی فلسطین، بعد معاذ در طاعون عمواس درگذشت، و عباده به فلسطین رفت و در آنجا وفات نمود و ابودرداء تا مرگش در دمشق بود. این چنین در الکنز (۲۸۱/۱) آمده است. و بخاری این را در التاریخ الصغیر (ص۲۲) از محمدبن کعب به سیاق مذکور به اختصار روایت کرده است.
[۴۵۶] یعنی: از علم و آموختنشان راضی شدید و دانستید که به قدر کافی آموختهاند. م.