دستور پیامبر صدر هنگام مریضیاش که ابوبکر سبرای مردم نماز بخواند
بخاری از اسود روایت نموده، که گفت: نزد عایشه بودیم، و مواظبت بر نماز و مراعات و توجه به آن را ذکر کردیم، گفت: هنگامی که پیامبر صمریض شد، البته در همان مریضیاش که در آن درگذشت، نماز حاضر گردید و بلال اذان داد، فرمود: «ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بخواند»، به او گفته شد: ابوبکر مردی است زود اندوهگین شونده و نازک دل، هرگاه در مقام تو بیایستد، نمیتواند برای مردم نماز بدهد، باز حرفش را تکرار نمود، و آن را برایش تکرار کردند، باز سوم سخنش را تکرار نموده، گفت: «شما چون صاحبان یوسف هستید!! [۱۷۹]ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بخواند»، ابوبکر بیرون گردید، و آن گاه پیامبر صدر نفسش راحت و سبکی احساس نمود، و در حالی که بر [شانه های] دو نفر تکیه زده بود بیرون آمد، گویی من به پاهایش نگاه میکنم که از درد بر زمین کشیده میشوند، آن گاه ابوبکر خواست عقب بیاید، ولی پیامبر صبه او اشاره نمود، که در جایت باش، بعد پیامبر صآورده شد و در پهلوی ابوبکر نشست. و نزد وی هم چنین از طریق دیگری از عایشه لروایت است که گفت: من چندبار آن را [۱۸۰]برای پیامبر خدا صتکرار نمودم، و چیزی که مرا به تکرار این مسئله واداشت، این بود که ترسیدم مردم از حضرت ابوبکر بدشان بیاید، و من میدانستم که هر کس در مقام وی بیایستد مردم به وی بدگمان میشوند، و دوست داشتم که پیامبر خدا صآن را از ابوبکر به کس دیگری محول سازد. و نزد مسلم از عایشه لروایت است که گفت: گفتم: ای رسول خدا، ابوبکر مردی است نازل و رقیق، وقتی قرآن را بخواند، اشکش را نمیتواند نگه دارد، ای کاش فرد دیگری غیر از ابوبکر را دستور میدادی!، عایشه میافزاید: به خدا سوگند، انگیزهای برایم در این کار وجود نداشت جز کراهیت اینکه مردم به اولین کسی که در مقام پیامبر خدا صمیایستد بدگمان شوند، میگوید: به همین خاطر دو بار یا سه بار به او مراجعه نمودم، گفت: «باید ابوبکر برای مردم نماز بدهد، شما صاحبهای یوسف هستید» [۱۸۱].
این چنین در البدایه (۲۳۲/۵) آمده است.
و احمد از عبیداللَّه بن عبداللَّه ورایت نموده، گفت: نزد عایشه لرفتم و گفتم: آیا از مریضی رسول خدا صبه من خبر نمیدهی؟ گفت: آری، مریضی پیامبر خدا صو دردش سنگین گردید، و گفت: «آیا مردم نماز گزاردهاند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر تو هستند، فرمود: «آبی برایم در دیگ بریزید»، و ما چنان نمودیم، میافزاید: غسل نمود، و حرکت کرد که برخیزد ولی بیهوش گردید، و باز به هوش آمد و گفت: «آیا مردم نماز گزاردهاند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر تو هستند، گفت: «آبی برایم در دیگ بریزید»، ما چنان نمودیم، وی غسل نمود، و باز حرکت کرد که برخیزد، ولی بیهوش گردید، باز به هوش آمد و گفت: «آیا مردم نماز گزاردهاند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر تو هستند، گفت: «آبی برایم در دیگ بریزید»، و ما چنان نمودیم، وی غسل نمود، و حرکت کرد که برخیزد ولی بیهوش گردید، و باز به هوش آمد و گفت: «ایا مردم نماز گزاردهاند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر شما هستند، میافزاید: و مردم در مسجد نشسته بودند و انتظار رسول خدا صرا برای نماز عشاء میکشیدند، آن گاه پیامبر خدا صنزد ابوبکر سفرستاد تا برای مردم نماز بدهد، و ابوبکر مرد رقیق و نازکی بود، وی گفت: ای عمر، به مردم نماز بده، پاسخ داد: تو به این مستحقتری، بنابراین آن روزها را برای مردم نماز داد [۱۸۲]... و بیرون شدن پیامبر صرا چنانکه گذشت متذکر شده، این چنین در البدایه (۲۳۳/۵) آمده. و این را همچنان بیهقی (۱۵۱/۸) و ابن ابی شیبه، چنانکه در الکنز (۵۹/۴) آمده، و ابن سعد (۲۱۸/۲) به مانند آن، روایت کردهاند.
[۱۷۹] خطاب به همسرانش است. [۱۸۰] یعنی این قول را که: ابوبکر مردی است زود اندوهگین شونده و نازک دل... م. [۱۸۱] مسلم (۴۱۸) بخاری (۳۳۸۴) احمد (۷/ ۹۶، ۱۹). [۱۸۲] بخاری (۶۸۷) مسلم (۴۱۸) احمد (۲/ ۵۲).