حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

دستور پیامبر صدر هنگام مریضی‏اش که ابوبکر سبرای مردم نماز بخواند

دستور پیامبر صدر هنگام مریضی‏اش که ابوبکر سبرای مردم نماز بخواند

بخاری از اسود روایت نموده، که گفت: نزد عایشه بودیم، و مواظبت بر نماز و مراعات و توجه به آن را ذکر کردیم، گفت: هنگامی که پیامبر صمریض شد، البته در همان مریضی‏اش که در آن درگذشت، نماز حاضر گردید و بلال اذان داد، فرمود: «ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بخواند»، به او گفته شد: ابوبکر مردی است زود اندوهگین شونده و نازک دل، هرگاه در مقام تو بیایستد، نمی‏تواند برای مردم نماز بدهد، باز حرفش را تکرار نمود، و آن را برایش تکرار کردند، باز سوم سخنش را تکرار نموده، گفت: «شما چون صاحبان یوسف هستید!! [۱۷۹]ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بخواند»، ابوبکر بیرون گردید، و آن گاه پیامبر صدر نفسش راحت و سبکی احساس نمود، و در حالی که بر [شانه های] دو نفر تکیه زده بود بیرون آمد، گویی من به پاهایش نگاه می‏کنم که از درد بر زمین کشیده می‏شوند، آن گاه ابوبکر خواست عقب بیاید، ولی پیامبر صبه او اشاره نمود، که در جایت باش، بعد پیامبر صآورده شد و در پهلوی ابوبکر نشست. و نزد وی هم چنین از طریق دیگری از عایشه لروایت است که گفت: من چندبار آن را [۱۸۰]برای پیامبر خدا صتکرار نمودم، و چیزی که مرا به تکرار این مسئله واداشت، این بود که ترسیدم مردم از حضرت ابوبکر بدشان بیاید، و من می‏دانستم که هر کس در مقام وی بیایستد مردم به وی بدگمان می‏شوند، و دوست داشتم که پیامبر خدا صآن را از ابوبکر به کس دیگری محول سازد. و نزد مسلم از عایشه لروایت است که گفت: گفتم: ای رسول خدا، ابوبکر مردی است نازل و رقیق، وقتی قرآن را بخواند، اشکش را نمی‏تواند نگه دارد، ای کاش فرد دیگری غیر از ابوبکر را دستور می‏دادی!، عایشه می‏افزاید: به خدا سوگند، انگیزه‏ای برایم در این کار وجود نداشت جز کراهیت اینکه مردم به اولین کسی که در مقام پیامبر خدا صمی‏ایستد بدگمان شوند، می‏گوید: به همین خاطر دو بار یا سه بار به او مراجعه نمودم، گفت: «باید ابوبکر برای مردم نماز بدهد، شما صاحب‏های یوسف هستید» [۱۸۱].

این چنین در البدایه (۲۳۲/۵) آمده است.

و احمد از عبیداللَّه بن عبداللَّه ورایت نموده، گفت: نزد عایشه لرفتم و گفتم: آیا از مریضی رسول خدا صبه من خبر نمی‏دهی؟ گفت: آری، مریضی پیامبر خدا صو دردش سنگین گردید، و گفت: «آیا مردم نماز گزارده‏اند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر تو هستند، فرمود: «آبی برایم در دیگ بریزید»، و ما چنان نمودیم، می‏افزاید: غسل نمود، و حرکت کرد که برخیزد ولی بیهوش گردید، و باز به هوش آمد و گفت: «آیا مردم نماز گزارده‏اند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر تو هستند، گفت: «آبی برایم در دیگ بریزید»، ما چنان نمودیم، وی غسل نمود، و باز حرکت کرد که برخیزد، ولی بیهوش گردید، باز به هوش آمد و گفت: «آیا مردم نماز گزارده‏اند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر تو هستند، گفت: «آبی برایم در دیگ بریزید»، و ما چنان نمودیم، وی غسل نمود، و حرکت کرد که برخیزد ولی بیهوش گردید، و باز به هوش آمد و گفت: «ایا مردم نماز گزارده‏اند؟» گفتیم: نخیر، ای رسول خدا آنان منتظر شما هستند، می‏افزاید: و مردم در مسجد نشسته بودند و انتظار رسول خدا صرا برای نماز عشاء می‏کشیدند، آن گاه پیامبر خدا صنزد ابوبکر سفرستاد تا برای مردم نماز بدهد، و ابوبکر مرد رقیق و نازکی بود، وی گفت: ای عمر، به مردم نماز بده، پاسخ داد: تو به این مستحق‏تری، بنابراین آن روزها را برای مردم نماز داد [۱۸۲]... و بیرون شدن پیامبر صرا چنانکه گذشت متذکر شده، این چنین در البدایه (۲۳۳/۵) آمده. و این را همچنان بیهقی (۱۵۱/۸) و ابن ابی شیبه، چنانکه در الکنز (۵۹/۴) آمده، و ابن سعد (۲۱۸/۲) به مانند آن، روایت کرده‏اند.

[۱۷۹] خطاب به همسرانش است. [۱۸۰] یعنی این قول را که: ابوبکر مردی است زود اندوهگین شونده و نازک دل... م. [۱۸۱] مسلم (۴۱۸) بخاری (۳۳۸۴) احمد (۷/ ۹۶، ۱۹). [۱۸۲] بخاری (۶۸۷) مسلم (۴۱۸) احمد (۲/ ۵۲).