حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

قصه جابر غاضری در مورد طلب علم در سفر پیامبر ص

قصه جابر غاضری در مورد طلب علم در سفر پیامبر ص

ابونعیم از جابربن ازرق غاضری سروایت نموده، که گفت: با سواری و متاع نزد رسول خدا صآمدم، و بطور مداوم در پهلویش حرکت می‏نمودم تا این که رسیدیم و در کنار چادری از پوست پایین آمد ودر آن داخل گردید، و بر دروازه‏اش بیشتر از سی مرد که همراه‌شان تازیانه بود ایستادند، من نزدیک شدم، ناگهان متوجه شدم که مردی دفعم می‏کند، گفتم: اگر دفعم نمودی دفعت می‏کنم، و اگر مرا زدی می‏زنمت!! گفت: ای شرترین مردان!! گفتم: به خدا سوگند، تو از من شرتری، گفت: چگونه؟ گفتم: من از اطراف یمن آمده‏ام، تا از پیامبر صبشنوم، و برگردم و برای کسانی که در عقبم قرار دارند بیان نمایم و تو بازم می‏داری؟ گفت: راست گفتی، به خدا سوگند، من از تو شرترم، باز پیامبر صسوار شد، و مردم نزد عقبه در منی اطرافش جمع گردیدند، و نزد وی زیاد شدند و از وی سئوال می‏کردند، و از کثرت آنان کسی نمی‏توانست به وی برسد، آن گاه مردی که مویش را کوتاه نموده بود نزدش آمد و گفت: ای رسول خدا، برایم دعای رحمت کن، پیامبر صفرمود: «خداوند به کسانی که سرهایشان را تراشیده‏اند رحمت کند»، باز گفت: برایم دعای رحمت کن، فرمود: «خداوند به کسانی که سرهایشان را تراشیده‏اند رحمت کند»، وی سه بار گفت، و بعد از آن حرکت نمود و سرش را تراشید، و من دیگر هر مردی را که می‏دیدم سرش را تراشیده بود [۴۳۳]. این چنین در الکنز (۴۹/۳) آمده است، و این را ابن منده روایت نموده و گفته: غریب است، جز به این اسناد شناخته نمی‏شود، چنانکه الاصابه (۲۱۱/۱) آمده است.

[۴۳۳] این البته بعد از فراغت از حج است، که در آن وقت تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر سنت است، ولی تراشیدن آن بهتر می‏باشد، اما در غیر آن گذاشتن موی و تراشیدن آن هیچ اشکالی ندارد. م.