حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

ترس و خوف ابن عباس و قصه‏اش با عمر در این باره

ترس و خوف ابن عباس و قصه‏اش با عمر در این باره

حاکم (۵۴۰/۳) از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: نزد عمربن خطاب سنشسته بودم، که ناگهان نامه‏ای به دستش رسید: عده‏ای از اهل کوفه قرآن را اینطور و اینطور خوانده‏اند، وی /تکبیر گفت، گفتم: اختلاف نمودند، گفت: اف! چه تو را آگاه کرد؟ می‏گوید: و خشمگین شد، بعد من به منزلم آمدم، می‏افزاید: بعد از آن کسی را دنبالم فرستاد، و من از وی معذرت خواستم گفت: تو را سوگند می‏دهم که نزدم بیایی، آن گاه نزدش آمدم، گفت: چیزی گفته بودی، گفتم از خداوند مغفرت می‏خواهم، و بعد از آن به چیزی بر نمی‏گردم، گفت: تو را سوگند می‏دهم، که آنچه را گفته بودی برایم تکرار نمایی، گفتم: گفتی: برایم نوشته شده: قرآن اینطور و اینطور خوانده شده، گفتم: اختلاف نموده‏اند، پرسید: از چه دانستی؟ گفتم: تلاوت نمودم:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِتا این که به اینجا رسیدم ﴿وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ[البقرة: ۲۰۵].

ترجمه: «و بعضی از مردمان کسی است که سخن او تو را درباره زندگانی دنیا به شگفت می‏آورد، و خدا را بر آنچه در دلش است گواه می‏گرداند... و خداوند فساد را دوست نمی‏دارد».

و وقتی این عمل را نمودند، صاحب قرآن صبر نمی‏کند، باز خواندم:

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ٢٠٦ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧[البقرة: ۲۰۶-۲۰۷].

ترجمه: «و وقتی به او گفته شود از خدا بترس، تکبر و لجاجت او را به گناه می‏کشاند، آتش دوزخ برایش کافی است، و چه بد جایگاهی است. و بعضی از مردمان کسی است که نفس خود را برای طلب رضای خدا می‏فروشد، واللَّه بر بندگان بسیار مهربان است».

گفت: راست گفتی،، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست. حاکم می‏گوید: این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است، و ذهبی هم با او موافقت نموده است.