حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

اقوال معاذ سدر این باره برای کسی که هنگام مرگش بر وی گریست

اقوال معاذ سدر این باره برای کسی که هنگام مرگش بر وی گریست

ابونعیم در الحلیه (۲۳۴/۱) از عبداللَّه بن سلمه روایت نموده، که گفت: مردی نزد معاذ سآمد، و به گریه نمودن پرداخت، معاذ پرسید: چه تو را می‏گریاند؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، به سبب قرابتی در میان خودم و تو گریه نمی‏کنم، و نه هم به سبب دنیایی که از تو به دست می‏آوردم، ولی از تو علم حاصل می‏نمودم، و می‏ترسم که دیگر قطع شده باشد، گفت: گریه مکن، چون کسی که اراده علم و ایمان را نماید، خداوند تعالی به او می‏دهد، چنان که به ابراهیم ÷داد، و در آن روز نه علمی بود و نه ایمانی [۴۰۵]. و نزد ابن عساکر و سیف، چنان که در الکنز (۸۷/۷) آمده، از حارث بن عمیره روایت است که گفت: هنگامی که مرگ معاذ فرا رسید، کسانی که در اطرافش بودند، گریه نمودند، پرسید: چه شما را می‏گریاند؟ پاسخ دادند: بر همان علمی گریه می‏کنیم، که از ما در اثنای مرگت قطع می‏شود، گفت: علم و ایمان تا روز قیامت درجاهای خویش هستند، و کسی که آن‏ها را طلب نماید، آنها را می‏یابد: قرآن و سنت، همه سخن‏ها را بر قرآن عرضه دارید، ولی آن را بر چیزی از سخن‏ها عرضه نکنید، و علم را از نزد عمر، عثمان و علی جستجو و طلب نمایید، اگر آنان را از دست دادید، آن را نزد چهار تن طلب کنید: عویمر [۴۰۶]، ابن مسعود، سلمان و ابن سلام که یهودی بود و اسلام آورد ش، چون من از رسول خدا صشنیدم که می‏گفت: «وی دهمین تن در جنت است» [۴۰۷]، و از لغزش و خطای عالم بترسید، حق را هرکسی که آورد بگیرید، و باطل را بر هر کسی که آورد رد نمایید، ولو که آورنده آن هر کسی باشد.

و حاکم (۴۶۶/۴) از یزید بن عمیره روایت نموده، که گفت: هنگامی که معاذبن جبل به همان مریضی اش که در آن درگذشت مبتلا گردید، گاهی اوقات بیهوش می‏شد و احیاناً به هوش می‏آمد، و یکبار چنان بیهوش شد که گمان نمودیم قبض روح گردید، بعد از آن باز به هوش آمد، و من در مقابلش قرار داشتم و گریه می‏کردم، پرسید: چه تو را می‏گریاند؟ گفتم: به خدا سوگند، بر دنیایی که از تو به دست می‏آوردم گریه نمی‏کنم، و نه هم بر نسبی که درمیان من و تو موجود است، ولی بر علم و حکمی [۴۰۸]که از تو می‏شنوم و می‏رود گریه می‏نمایم، گفت: گریه مکن، چون علم و ایمان در جاهای خویش هستند، کسی که آن‏ها را طلب نماید، می‏یابد شان، و آن را از جایی بخواه که ابراهیم علیه الصلاه والسلام خواست، وی را خداوند تعالی، در حای که نمی‏دانست، سئوال نمود، و تلاوت کرد:

﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي سَيَهۡدِينِ[الصافات: ۹۹]

ترجمه: «من به طرف پروردگارم روانه‏ام، و او هدایتم خواهد نمود».

و آن را بعد از من نزد چهار تن طلب نما و اگر آن را نزد یکی‌شان هم نیافتی، از اعیان مردم بپرس: عبداللَّه بن مسعود، عبداللَّه بن سلام، سلمان و عویمر ابودرداء، و از کجی حکیم و حکم منافق بر حذر باش، می‏گوید: گفتم: من چگونه می‏توانم کجی حکیم را بدانم؟ گفت: کلمه گمراهی را شیطان بر زبان مردی می‏اندازد، که او خود حامل آن نیست، و نه آن از وی توقع برده می‏شود، و منافق گاهی حق می‏گوید، علم را ازهر جایی که برایت آمد بگیر، چون حق از نوری برخوردار است، و از امور مشکل برحذر باش. حاکم می‏گوید: این حدیث به شرط مسلم صحیح است، ولی بخاری و مسلم آن را روایت نکرده‏اند [۴۰۹].

و نزد ابن عساکر همچنان از عمروبن میمون روایت است که گفت: معاذبن جبل در حالی تشریف آورد، که ما در یمن حضور داشتیم، و فرمود: ای اهل یمن، اسلام بیاورید در امان می‏باشید، من فرستاده رسول خدا صبه‌سوی شما هستم. عمرو می‏گوید: از همان جا محبتی نسبت به او در قلبم جای گرفت، و از او تا اینکه درگذشت جدا نشدم، هنگامی که مرگش فرارسید گریستم، معاذ گفت: علم و ایمان تا روز قیامت هر دو ثابت‏اند... و حدیث را ذکر نموده، چنان که در الکنز (۸۷/۷) آمده است.

[۴۰۵] صحیح. حاکم (۸۴۴۰) و آن را بر اساس شرط شیخین صحیح دانسته است. [۴۰۶] وی ابودرداء است. [۴۰۷] صحیح. حاکم (۳/ ۴۱۶) ترمذی (۳۸۰۴) بخاری در تاریخ الصغیر (۱/ ۷۳) ابن حجر در الاصابة (۶/ ۱۰۹) ترمذی می گوید: حسن غریب است. ترمذی آن را در صحیح الترمذی (۶۲۳۱) صحیح دانسته است. [۴۰۸] یعنی: علم و فقه و قضاوت به عدل. [۴۰۹] صحیح. حاکم (۴/ ۴۶۶).