حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

آنچه از اقوال بعضی اصحاب درباره ایمان به جنت و آتش گذشت

آنچه از اقوال بعضی اصحاب درباره ایمان به جنت و آتش گذشت

و در باب نصرت پاسخ انصار گذشت، وقتی که رسول خدا صگفت: «به آنچه بر شما واجب بود وفا نمودید، اگر خواسته باشید که نفس‏هایتان به سهم و نصیب‌تان از خیبر خوش گردد، و میوه‏هایتان هم [برای تان] باشد، این کار را بکنید». ایشان گفتند: از تو بر ما شرط‌هایی بود، و از ما بر تو شرطی، و آن اینکه برای‌مان جنت باشد، و ما آنچه را از ما خواسته بودی انجام دادیم، که برای‌مان همان شرط‌مان باشد. رسول خدا صفرمود: «همان‏ها برای شما باشد». این را بزار روایت نموده است.

و در باب جهاد قول عمیربن حمام سهنگامی که پیامبر خدا صبه جنگ در روز بدر ترغیب نمود گذشت: بخ، بخ!! آیا در میان من و این که داخل جنت شوم همین باقی است که اینان مرا بکشند؟! می‏افزاید: بعد از آن خرماها را از دست خود انداخت، و شمشیر خود را گرفت، و با قوم جنگید تا این که کشته شد. و در روایت دیگری آمده است:

رسول خدا صفرمود: «چه تو را به این قولت: بخ بخ وامی‏دارد؟» گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند وا نمی‏دارد مرا مگر تمنای این که از اهل آن باشم. پیامبر صگفت: «پس تو از اهل آن هستی». [راوی ]می‏گوید: بعد وی خرماهایی را از تیردان خود بیرون آورد، و به خوردن آنها شروع نمود، بعد از آن گفت: اگر تا خوردن این خرماهایم زنده بمانم، این زندگیی طولانی است. می‏افزاید: وی خرماهایی را که همراهش بود انداخت، و بعد با ایشان جنگید تا اینکه کشته شد. این را احمد و غیر وی از انس سروایت کرده‏اند.

و در بخش نیزه خوردن و جراحت برداشتن در جهاد در راه خدا قول انس بن نضر سگذشت: شگفتا چه خوش است بوی جنت! من آن را از طرف احد احساس می‏کنم، پس با ایشان جنگید تا اینکه کشته شد. و قول سعدبن خیثمه سدر بخش رغبت و علاقمندی صحابه به مرگ و کشته شدن در راه خدا گذشت: اگر غیر از جنت می‏بود، حتماً با ایثارگری تو را در آن ترجیح می‏دادم، اما من در این جهتم خواهان شهادت هستم، البته هنگامی که پدرش به وی گفت: لابد یکی‌مان بماند. و قول سعدبن ربیع سدر روز احد گذشت: به او بگو: ای رسول خدا، من خود را در حالتی می‏یابم که بوی جنت را احساس می‏کنم، البته هنگامی که زیدبن ثابت سبه او گفت: رسول خدا صبه تو سلام می‏گوید، و به تو می‏فرماید: «به من خبر بده که خود را در چه حالت می‏بینی؟»، و قول حرام بن ملحان سدر روز بئر معونه گذشت: سوگند به پرودرگار کعبه، کامیاب شدم - یعنی به جنت -، و قول عمار سدر شجاعت عمار گذشت: ای هاشم، پیش برو، جنت زیر سایه‏های شمشیرهاست، و مرگ در نوک نیزه‏ها، و دروازه‏های جنت باز شده‏اند، و حور عین خود را زینت نموده‏اند، امروز با دوستان ملاقات می‏کنم، محمد و حزبش. بعد از آن او و هاشم حمله نمودند، و به قتل رسیدند. و قول وی همچنان در بخش شجاعتش گذشت: ای گروه مسلمین، آیا از جنت فرار می‏کنید؟! من عماربن یاسر هستم، آیا از جنت فرار می‏کنید؟! من عماربن یاسر هستم، به طرف من بیایید. وقول ابن عمر بدر اجتناب و انکار از قبول امارت گذشت: قبل از آن روز دیگر برای نفسم به دنیا صحبت نکرده بودم، رفتم که بگویم: در آن کسی طمع می‏کند، که تو را و پدرت را بر اسلام زد، تا اینکه در آن داخل‌تان نمود، آن گاه جنت و نعمت آن را به یاد آوردم، و از آن برگشتم و اعراض نمودم. البته هنگامی که معاویه سدر دومةالجندل گفت: چه کسی در این امر طمع می‏ورزد، و آن را آرزو می‏کند؟ و قول سعیدبن عامر سوقتی که صدقه نمود، و گفتند: اهلت هم بر تو حق دارد، و خویشاوندانت نیز بر تو حق دارند. پاسخ داد: من نه بر آن‏ها استبداد می‏کنم، و نه هم خواهان رضای احدی از مردم در طلب حورالعین هستم، اگر حوری از حورهای جنت ظاهر شود، زمین از آن، چنانکه از آفتاب روشن می‏گردد، روشن خواهد شد. و در روایت دیگری آمده است که وی به همسرش گفت: آهسته باش، من یارانی داشتم، که اندکی قبل از من جدا شده‏اند [۱۱۱]و من دوست ندارم که از آنان دور شوم، اگر چه دنیا و آنچه در آن است مال من باشد، و اگر حوری، از حوران بهشتی از آسمان ظاهر شود اهل زمین را روشن خواهد نمود، و روشنایی رویش بر آفتاب و مهتاب چیره خواهد شد، و روسریی که می‏پوشد، از دنیا و آنچه در آن است بهتر است، بنابراین نزدم مناسب‏تر آنست، که تو را به خاطر آنها بگذارم، نه اینکه آنها را به خاطر تو بگذارم، [راوی ]می‏گوید: آن گاه همسرش نرم شد و راضی گردید. و گفتار زنی از انصار در بخش صبر بر همه امراض گذشت، نه، به خدا سوگند، ای پیامبر خدا، بلکه صبر می‏کنم - سه مرتبه -، به خدا سوگند، برای جنت وی عوضی نمی‏گردانم! البته هنگامی که رسول خدا گفت: «کدام یک از این دو را دوست داری: اینکه برایت دعا کنم و آن - یعنی تب - از تو دور گردد، یا این که صبر کنی و جنت برایت واجب گردد؟». و گفتار ابودرداء س: جنت را اشتها دارم، البته وقتی که مریض شد، و یارانش به او گفتند: چه اشتها داری؟ و گفتار ام حارثه لدر بخش صبر بر مرگ اولاد، البته هنگامی که فرزندش در روز بدر به قتل رسید: ای رسول خدا، مرا از حارثه خبر بده، اگر در جنت باشد صبر می‏کنم، وگرنه، خدا خواهد دید که چه کار می‏کنم - یعنی نوحه و فریاد می‏کشم، و نوحه و فریاد تا هنوز حرام نشده بود -، و در روایت دیگری آمده، که گفت: ای پیامبر خدا، اگر در جنت باشد، نه گریه می‏کنم، و نه اندوهگین می‏شوم، و اگر در آتش باشد، تا در دنیا زنده هستم، گریه می‏کنم، گفت: «ای ام حارثه آن در یک جنت نیست، بلکه جنت در جنت هاست، و حارث در فردوس اعلی است». آن گاه او در حالی برگشت که می‏خندید و می‏گفت: به به، ای حارث!! [۱۱۲].

[۱۱۱] هدف وی آن یاران پیامبر صاست که قبل از وی در گذشتند. [۱۱۲] صحیح. قبلا گذشت.