حیات صحابه – جلد پنجم

فهرست کتاب

قصه دیگری از ابن عباس در مورد خوفش از این امر

قصه دیگری از ابن عباس در مورد خوفش از این امر

نزد وی هم چنان از عبداللَّه بن عبید بن عمیر روایت است که گفت: در حالی که ابن عباس همراه عمر بود، و او دستش را گرفته بود، عمر گفت: قرآن را می‏بینم که در میان مردم ظاهر شده است، گفتم ای امیرالمؤمنین من این را دوست ندارم می‏گوید دستش را از دست من کشید و گفت: چرا؟ گفتم: چون آنان هر زمانی که خواندند تتبع می‏کنند، و وقتی تتبع نمایند اختلاف می‏کنند، و وقتی اختلاف کردند گردن یکدیگر را می‏زنند، می‏گوید: از من کنار گرفته نشست و ترکم نمود، و روزی از وی جدا باقی ماندم، که جزخدا آن را نمی‏دانست، بعد از آن فرستاده‏اش در وقت ظهر نزدم آمد و گفت: نزد امیرالمومنین حاضر شو، من نزدش آمدم، گفت: چگونه گفتی؟ من گفته‏ام را تکرار نمودم، عمر سگفت: من این امر را ازمردم پوشیده نگه می‏داشتم.