حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه‏هاى ابن عمر، زیدبن دَثِنه و خُبَیب بن عدى شدر محبت پیامبر ص

قصه‏هاى ابن عمر، زیدبن دَثِنه و خُبَیب بن عدى شدر محبت پیامبر ص

ابن سعد [۶۰]از عبدالرحمن بن سعد روایت نموده، که گفت: من نزد ابن عمر ببودم که پایش خواب رفت، گفتم: ای ابوعبدالرحمن پایت را چه شده است؟ گفت: عصبش از اینجا جمع شده است. گفتم: محبوب‏ترین مردم را برای خودت صدا کن. گفت: یا محمد، و آن را با صدای بلند گفت [۶۱].

و قول زیدبن دثنه سوقتی که ابوسفیان هنگام کشته شدنش به او گفت: ای زید تو را به خدا سوگند می‏دهم، آیا دوست داری که اکنون محمد به جای تو نزد ما باشد و گردنش را بزنیم و تو در اهل خود باشی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، من دوست ندارم اکنون محمد را در همانجایش که در آن هست خاری برسد که اذیتش نماید، و من در اهل خود نشسته باشم!! ابوسفیان گفت: هیچکس از مردم را ندیدم که کسی را چنانکه اصحاب محمد، محمد را دوست دارند، دوست داشته باشد. و قول خبیب سوقتی که او را صدا کردند و سوگندش دادند: آیا دوست داری که محمد در جای تو باشد؟ گفت: نخیر، سوگند به خداوند بزرگ!! من دوست ندارم که مرا به عوض خاری که در قدمش بخلاند آزاد نماید... در بخش رغبت و علاقمندی صحابه به مرگ وکشته شدن در راه خدا گذشت.

[۶۰] ابن سعد (۱۵۴/۴). [۶۱] در صحت این روایت از نظر درایت و صحت معنای آن شک است. (محقق).