حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

پیامبر صو قبول نکردن متمیز بودن از اصحابش

پیامبر صو قبول نکردن متمیز بودن از اصحابش

طبرانی از عبداللَّه بن جبیر خزاعی سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صدر جمعی از اصحاب خود پیاده راه می‏رفت، وی با جامه‏ای پرده گرفته شد، هنگامی که سایه آن را دید، سر خود را بلند نمود، و دید که با جامه پرده گرفته شده است [۱۲۰۳]، پیامبر صبه او گفت: «باز ایست!!» و جامه را گرفت و گذاشتش، و فرمود: «من هم چون شما بشر هستم» [۱۲۰۴]. و بزار از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: عباس سگفت: گفتم: نمی‏دانم مدت بقای پیامبر خدا صدر میان ما چقدر است، بعد گفتم: ای پیامبر خدا، اگر سایه بانی بگیری، تا برایت سایه کند بهتر می‏شود، گفت: «همینطور در میان‌شان می‏باشم، که عقبم را لگدمال کنند، و چادرم را به‌سوی خود بکشند، تا اینکه خداوند مرا از ایشان راحت سازد [۱۲۰۵]. رجال آن، چنانکه هیثمی (۲۱/۹) می‏گوید، رجال صحیح‌اند. و این را دارمی [۱۲۰۶]از عکرمه سروایت نموده، که گفت: عباس سفرمود: من معلوم خواهم نمود که مدت زمان بقای رسول خدا صدر میان ما چقدر است، بنابراین گفت: ای رسول خدا، من می‏بینم، که آن‏ها تو را اذیت می‏نمایند، و غبارشان هم تو را اذیت می‏کند، اگر تختی بگیری که از فراز آن با ایشان صحبت کنی بهتر می‏شود، گفت: «همینطور می‏باشم»... و حدیث را به مانند آن متذکر شده، و افزوده است: آن گاه دانستم که بقای پیامبر صدر میان ما اندک است [۱۲۰۷].

[۱۲۰۳] به شکل سایه بان بالای سرش گرفته شده بود. م. [۱۲۰۴] رجال آن، چنان که هیثمی (۲۱/۹) می‏گوید، رجال صحیح‌اند. [۱۲۰۵] صحیح. ابن ابی شیبه (۱۳/ ۲۵۷) بزار (۲۴۶۶) نگا: المجمع (۹/ ۲۱). [۱۲۰۶] دارمی (۱/ ۳۵، ۳۶). [۱۲۰۷] این چنین در جمع الفوائد (۱۸۰/۲) آمده، و ابن سعد (۱۹۳/۲) این را از عکرمه بن مانند آن، روایت نموده است.