قصه دو تن از اصحاب در این باره و آمدنشان به خاطر داورى نزد پیامبر ص
ابن عساکر از انس سروایت نموده که: مردی در عهد پیامبر خدا صبر مجلسی گذشت و سلام داد، و به او جواب دادند، هنگامی که از آن مجلس گذشت یکی از آنها گفت: من این را بدمی بینم، گفتند: بایست، به خدا سوگند، ما وی را از این کار باخبر میکنیم. ای فلان برو و او را از آنچه به او گفته با خبر کن، آن گاه آن مرد نزد پیامبر صرفت، و او را از واقعه و گفته آن مرد آگاه کرد، آن مرد گفت: ای رسول خدا وی را طلب کن، و بپرسش که چرا مرا بد میبیند؟ پیامبر خدا صبه او گفت: «چرا وی را بد میبینی؟» گفت: ای پیامبر خدا من همسایه وی هستم، و من از او باخبرم، او را ندیدم که جز همین [پنج وقت] نمازی که آن را هر نیکوکار و فاجر میخواند، نمازی خوانده باشد، آن مرد به او گفت: ای پیامبر خدا، از وی بپرس، آیا وضوی آن نماز را خراب نمودهام، یا اینکه آن را از وقتش به تأخیر انداختهام؟ گفت: نه، بعد از آن گفت: ای پیامبر خدا من همسایه وی هستم، و از او باخبرم، جز همین زکاتی را که هر نیکوکار و فاجر میپردازد، وی را هرگز ندیدهام که مسکینی را طعام داده باشد، گفت: ای رسول خدا از وی بپرس، آیا مرا دیده است که آن را برای طلب کننده نداده باشم؟ پیامبر صاز وی پرسید، و او گفت: نه گفت: ای پیامبر خدا، من همسایه وی هستم و از او باخبرم، من وی را هرگز ندیدم که روزی روزه گرفته باشد، جز همان ماهی را که هر نیکوکار و فاجر در آن روزه میگیرد، آن مرد گفت: ای پیامبر خدا، از وی بپرس آیا مرا دیده است که هرگز روزی از آن را خورده باشم، جز روی که در آن در سفر و یا مریض بودهام؟ پیامبر صاو را از آن پرسید: گفت: نه، آن گاه رسول خدا صبه او گفت: «من نمیدانم، ممکن است او از تو بهتر باشد» [۱۰۴۵]. این چنین در کنز العمال (۱۷۰/۲) آمده است.
[۱۰۴۵] صحیح. احمد (۵/ ۴۵۶) و طبرانی در الکبیر از حدیث ابی الطفیل. هیثمی در المجمع (۱/ ۲۹۱) میگوید: به روایت احمد و طبرانی در الکبیر و رجال احمد ثفه هستند.