ازدواج سلمان فارسى س
ابونعیم [۱۷۵۵]از ابوعبدالرحمن سلمی از سلمان سروایت نموده که: وی با زنی از کنده ازدواج نمود، و با وی در خانهاش [۱۷۵۶]عروسی نمود، هنگامی که شب زفاف فرارسید، یارانش به وی رفتند تا اینکه به خانه زنش رسید، هنگامی به خانه رسید گفت: برگردید، خداوند به شما پاداش دهد و آنها را نزد همسرش داخل ننمود، چنان که بیخردان نمودهاند، وقتی که به خانه نگاه نمود، و خانه مزین شده بود، گفت: آیا خانهتان تب دارد [۱۷۵۷]یا کعبه در کنده تغییر مکان نموده است؟ گفتند: نه خانه ما تب دارد، و نه کعبه به کنده تغییر مکان نموده است، وی تا این اینکه همه پردههای خانه، به جز پرده دروازه، کشیده نشد داخل خانه نگردید، و هنگامی که داخل شد متاع و مال زیادی را دید، گفت: این از آن کیست؟ گفتند: متاع تو و متاع همسرت است، گفتم: خلیلم صمرا به این توصیه ننموده است!! خلیلم مرا توصیه نموده است، که متاعم از دنیا فقط به اندازه توشه یک سوارکار باشد. و خدمتکارانی را دید، گفت: این خدمتکاران از کیست؟ گفتند: خدمه تو و خدمه همسرت، گفت: دوستم صمرا به این توصیه ننموده است! دوستم صمرا توصیه نموده است، که جز آن هایی را که همراهشان همبستری میکنم یا برای دیگران به نکاح میدهم دیگری را نگاه نکنم، اگر این کار را بکنم، و آنها زنا نمایند، گناهان آنها بدون اینکه از گناهانشان چیزی کاسته شود بر من میباشد، بعد از آن برای زنانی که نزد همسرش بودند گفت: آیا شما از نزد من بیرون میشوید، و مرا با همسرم تنها میگذارید؟ گفتند: آری، آن گاه آنها بیرون رفتند، و سلمان رفت و در را بست و پرده را پایین انداخت، بعد از آن آمد و نزد همسرش نشست، و به پیشانی وی دست کشید و به برکت دعا کرد، و به او گفت: آیا در چیزی که تو را به آن امر میکنم از من اطاعت مینمایی؟ گفت: در مجلس کسی نشستهام که از وی اطاعت کرده میشود، سلمان گفت: دوستم صمرا توصیه نموده است که وقتی با اهلم یکجای شدم، به طاعت خداوند ﻷیکجای شوم، بنابراین هردو بهسوی مسجد برخاستند و آن قدر که هردو خواستند نماز گزاردند، بعد از آن بیرون شدند، و او کاری را که یک مرد با همسرش انجام میدهد انجام داد، هنگامی که صبح نمود، یارانش نزدش آمدند و گفتند: اهلت را چگونه یافتی؟ و او از آنها روی گردانید، باز آن حرف را تکرار نمودند، و او از ایشان روی گردانید، باز آن را اعاده نمودند و او اعراض نمود، بعداز آن گفت: خداوند تعالی پردهها، چادرها و دروازهها را به خاطری خلق نموده، که آنچه در پشت آنهاست پنهان بماند. برای هر فرد شما همینقدر کافیست که از آنچه برایش ظاهر و آشکار شده است سئوال نماید و از آنچه از وی پنهان شده، نباید بپرسد. از رسول خدا صشنیدم که میگوید: «صحبت کننده از آن [۱۷۵۸]مانند دو خر است که در راه جماع میکنند». و نزد وی همچنان از ابن عباس بروایت است که گفت: سلمان پس از یک مدت غیبت آمد، و عمر ساز وی استقبال نمود و گفت: از بندگیات به خداوند راضی هستم، گفت: پس به من زن بده، میگوید: عمر در مقابل وی خاموش ماند، سلمان گفت: بندگی مرا برای خداوند رضایت بخش میدانی، و برای خودت پسندم نمیکنی؟ هنگامی که صبح نمود، قوم عمر نزدش آمدند، گفت: کاری دارید؟ گفتند: بلی، سلمان گفت: چه کار دارید، اجرا میشود، گفتند: از این کار منصرف شو - هدفشان خواستگاری وی از عمر بود - ، گفت: به خدا سوگند، مرا به این اقدام امارت و سلطان وی وانداشته است، ولی گفتم: مرد صالحی است، ممکن است خداوند از من و او نسل صالحی بیرون نماید، میگوید: بعد از آن در کنده ازدواج نمود [۱۷۵۹]، و حدیث را به مثل آن متذکر شده [۱۷۶۰].
[۱۷۵۵] الحلیه (۱۸۵/۱). [۱۷۵۶] در خانه خود همان زن. م. [۱۷۵۷] او را به تب دار به خاطری تشبیه نموده است، که در آن پردهها و اشیای زیادی وجود داشت، و تب دار را نیز گاهی زیر لحافها میپوشانند. [۱۷۵۸] از امور زناشویی. م. [۱۷۵۹] ضعیف. ابونعیم (۱/ ۱۸۵) در سند آن حجاج بن فروخ است که چنانکه هیثمی (۴/ ۲۹۱) میگوید ضعیف است. [۱۷۶۰] و این را طبرانی از ابن عباس به اختصار روایت کرده است، و در اسناد هردو روایت حجاج بن فروخ آمده، و ضعیف است، چنان که هیثمی (۲۹۱/۴) گفته است.