حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

ازدواج سلمان فارسى س

ازدواج سلمان فارسى س

ابونعیم [۱۷۵۵]از ابوعبدالرحمن سلمی از سلمان سروایت نموده که: وی با زنی از کنده ازدواج نمود، و با وی در خانه‏اش [۱۷۵۶]عروسی نمود، هنگامی که شب زفاف فرارسید، یارانش به وی رفتند تا اینکه به خانه زنش رسید، هنگامی به خانه رسید گفت: برگردید، خداوند به شما پاداش دهد و آن‏ها را نزد همسرش داخل ننمود، چنان که بی‏خردان نموده‏اند، وقتی که به خانه نگاه نمود، و خانه مزین شده بود، گفت: آیا خانه‌تان تب دارد [۱۷۵۷]یا کعبه در کنده تغییر مکان نموده است؟ گفتند: نه خانه ما تب دارد، و نه کعبه به کنده تغییر مکان نموده است، وی تا این اینکه همه پرده‏های خانه، به جز پرده دروازه، کشیده نشد داخل خانه نگردید، و هنگامی که داخل شد متاع و مال زیادی را دید، گفت: این از آن کیست؟ گفتند: متاع تو و متاع همسرت است، گفتم: خلیلم صمرا به این توصیه ننموده است!! خلیلم مرا توصیه نموده است، که متاعم از دنیا فقط به اندازه توشه یک سوارکار باشد. و خدمتکارانی را دید، گفت: این خدمتکاران از کیست؟ گفتند: خدمه تو و خدمه همسرت، گفت: دوستم صمرا به این توصیه ننموده است! دوستم صمرا توصیه نموده است، که جز آن هایی را که همراه‌شان همبستری می‏کنم یا برای دیگران به نکاح می‏دهم دیگری را نگاه نکنم، اگر این کار را بکنم، و آن‏ها زنا نمایند، گناهان آن‏ها بدون اینکه از گناهان‌شان چیزی کاسته شود بر من می‏باشد، بعد از آن برای زنانی که نزد همسرش بودند گفت: آیا شما از نزد من بیرون می‏شوید، و مرا با همسرم تنها می‏گذارید؟ گفتند: آری، آن گاه آن‏ها بیرون رفتند، و سلمان رفت و در را بست و پرده را پایین انداخت، بعد از آن آمد و نزد همسرش نشست، و به پیشانی وی دست کشید و به برکت دعا کرد، و به او گفت: آیا در چیزی که تو را به آن امر می‏کنم از من اطاعت می‏نمایی؟ گفت: در مجلس کسی نشسته‏ام که از وی اطاعت کرده می‏شود، سلمان گفت: دوستم صمرا توصیه نموده است که وقتی با اهلم یکجای شدم، به طاعت خداوند یکجای شوم، بنابراین هردو به‌سوی مسجد برخاستند و آن قدر که هردو خواستند نماز گزاردند، بعد از آن بیرون شدند، و او کاری را که یک مرد با همسرش انجام می‏دهد انجام داد، هنگامی که صبح نمود، یارانش نزدش آمدند و گفتند: اهلت را چگونه یافتی؟ و او از آن‏ها روی گردانید، باز آن حرف را تکرار نمودند، و او از ایشان روی گردانید، باز آن را اعاده نمودند و او اعراض نمود، بعداز آن گفت: خداوند تعالی پرده‏ها، چادرها و دروازه‏ها را به خاطری خلق نموده، که آنچه در پشت آن‏هاست پنهان بماند. برای هر فرد شما همینقدر کافیست که از آنچه برایش ظاهر و آشکار شده است سئوال نماید و از آنچه از وی پنهان شده، نباید بپرسد. از رسول خدا صشنیدم که می‏گوید: «صحبت کننده از آن [۱۷۵۸]مانند دو خر است که در راه جماع می‏کنند». و نزد وی همچنان از ابن عباس بروایت است که گفت: سلمان پس از یک مدت غیبت آمد، و عمر ساز وی استقبال نمود و گفت: از بندگی‏ات به خداوند راضی هستم، گفت: پس به من زن بده، می‏گوید: عمر در مقابل وی خاموش ماند، سلمان گفت: بندگی مرا برای خداوند رضایت بخش می‏دانی، و برای خودت پسندم نمی‏کنی؟ هنگامی که صبح نمود، قوم عمر نزدش آمدند، گفت: کاری دارید؟ گفتند: بلی، سلمان گفت: چه کار دارید، اجرا می‏شود، گفتند: از این کار منصرف شو - هدفشان خواستگاری وی از عمر بود - ، گفت: به خدا سوگند، مرا به این اقدام امارت و سلطان وی وانداشته است، ولی گفتم: مرد صالحی است، ممکن است خداوند از من و او نسل صالحی بیرون نماید، می‏گوید: بعد از آن در کنده ازدواج نمود [۱۷۵۹]، و حدیث را به مثل آن متذکر شده [۱۷۶۰].

[۱۷۵۵] الحلیه (۱۸۵/۱). [۱۷۵۶] در خانه خود همان زن. م. [۱۷۵۷] او را به تب دار به خاطری تشبیه نموده است، که در آن پرده‏ها و اشیای زیادی وجود داشت، و تب دار را نیز گاهی زیر لحاف‏ها می‏پوشانند. [۱۷۵۸] از امور زناشویی. م. [۱۷۵۹] ضعیف. ابونعیم (۱/ ۱۸۵) در سند آن حجاج بن فروخ است که چنانکه هیثمی (۴/ ۲۹۱) می‌گوید ضعیف است. [۱۷۶۰] و این را طبرانی از ابن عباس به اختصار روایت کرده است، و در اسناد هردو روایت حجاج بن فروخ آمده، و ضعیف است، چنان که هیثمی (۲۹۱/۴) گفته است.