ابوبکر سو سوق دادن ارتش اسامه
و گفته ابوبکر سگذشت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اینکه از آسمان بیفتم، برایم محبوبتر و بهتر از این است، که آنچه را ترک نمایم که رسول خدا صبه خاطر آن جنگیده است، مگر اینکه من هم به خاطر آن بجنگم، پس با عربها جنگید تا اینکه به اسلام برگشتند. این را عدنی از عمر سروایت نموده است.
و نزد شیخین [بخاری و مسلم] و احمد از ابوهریره روایت است... حدیث را متذکر شده، و در آن آمده است: ابوبکر سگفت: به خدا سوگند، با کسی که در میان نماز و زکات جدایی افکند و فرق قایل شود خواهم جنگید، چون زکات حق مال است، به خدا سوگند، اگر آنها ریسمانی را که برای رسول خدا صادا مینمودند، به من ندهند و از من بازدارند، بخاطر همان ریسمان با آنان خواهم جنگید. و این قول ابوبکر سگذشت: سوگند به ذاتی که خدایی غیر از وی نیست، اگر سگها پاهای ازواج رسول خدا صرا بکشند، در آن صورت هم ارتشی را که رسول خدا صسوق داده است، بر نمیگردانم، و نه هم بیرقی راباز میکنم که رسول خدا صآن را بسته است، و اسامه را اعزام کرد. این را بیهقی از ابوهریره روایت نموده است. و نزد سیف از عروه روایت است که ابوبکر سگفت: سوگند به ذاتی که جان ابوبکر در دست اوست، اگر گمان کنم که درندگان مرا میربایند به آن هم لشکر اسامه را چنان که رسول خدا صبه آن امر نموده اعزام میکنم، و اگر در قریهها غیر از من کسی باقی نماند، باز هم آن را حرکت میدهم.
و نزد ابن عساکر از عروه روایت است، که ابوبکر سگفت: آیا من ارتشی را که رسول خدا صحرکت داده است، نگه دارم؟! در این صورت به کار بزرگی جرأت نمودهام!! سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اینکه تمام عربها بر من حمله آورند، برایم محبوبتر است از این که ارتشی را نگه دارم که رسول خدا صآن را حرکت داده است!! ای اسامه با ارتشت به همان طرفی که به آن مأمور شدهای حرکت کن، و بعد از آن به همان جایی که رسول خدا صبه تو در ناحیه فلسطین و بر اهل مؤته دستور داده است بجنگ، چون خداوند آنچه را میگذاری کفایت خواهد نمود. و نزد سیف از حسن روایت است که ابوبکر ریش عمر را گرفته، گفت: مادرت تو را از دست بدهد، و گمت کند، ای ابن خطاب! کسی را غیر از امیر رسول خدا صتعیین کنم؟! و این روایتها به شکل طولانی گذشتهاند.