حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

منع نمودن پیامبر صاز دشنام دادن اصحابش

منع نمودن پیامبر صاز دشنام دادن اصحابش

بزار از انس سروایت نموده، که گفت: مالک بن ذُخْشُن سنزد پیامبر صیاد گردید، و آنان به وی ناسزا گفتند - به وی رأس منافقین گفته می‏شد [۳۲۲]-. پیامبر صفرمود: «اصحابم را بگذارید، اصحابم را دشنام ندهید» [۳۲۳]. هیثمی (۲۱/۱۰) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند. و نزد طبرانی از ابن عباس سروایت است که گفت: رسول خدا صفرمود: «کسی که اصحابم را دشنام بدهد، خداوند، ملائکه و مردم همه وی را لعنت می‏کنند» [۳۲۴]، هیثمی (۲۱/۱۰) می‏گوید: در این روایت عبداللَّه بن خراش آمده و ضعیف است.

و نزد طبرانی از عایشه لروایت است که گفت: رسول خدا صفرمود: «اصحابم را دشنام ندهید، خداوند کسی را که اصحابم را دشنام دهد لعنت نماید» [۳۲۵]. هیثمی (۲۱/۱۰) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر علی بن سهل که ثقه می‏باشد.

و طبرانی از سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل سروایت نموده، که پیامبر صگفت: «مرا به دشنام دادن اصحابم امر می‏کنید؟! بلکه خداوند بر آنان رحمت نازل فرموده، و برای‌شان بخشیده است» [۳۲۶].

[۳۲۲] این چنین در اصل و هیثمی آمده است. [۳۲۳] صحیح. بزار (۲۷۷۹). [۳۲۴] سند آن ضعیف است. آلبانی آن را در صحیح الجامع (۶۲۸۵) حسن دانسته است. همچنین طبرانی در الکبیر (۱۰/ ۱۴۲). [۳۲۵] حسن. طبرانی در الاوسط (۴۷۷۱). [۳۲۶] هیثمی (۲۱/۱۰) می‏گوید: طبرانی در الأوسط این را روایت نموده، و رجال آن رجال صحیح‏اند.