حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

گریه نمودن فاطمه ل

گریه نمودن فاطمه ل

طبرانی از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١نازل شد، پیامبر صفاطمه لرا خواست و گفت: «خبر مرگم به من داده شد». فاطمه گریه نمود، آن گاه پیامبر صبه او گفت: «گریه مکن چون تو اولین کسی هستی که از اهلم به من می‏پیوندی»، و فاطمه خندید، یکی از زنان پیامبر صوی را در این حالت دید و گفت: من تو را دیدم که گریه نمودی و خندیدی، پاسخ داد: پیامبر صبه من گفت: «خبر مرگم به من داده شد»، بنابراین گریه نمودم، بعد از آن گفت: «گریه مکن چون تو اولین کسی از اهلم هستی که به من می‏پیوندی» و به این لحاظ خندیدم [۱۲۷]- [۱۲۸].

و ابن سعد [۱۲۹]از عایشه لروایت نموده که: رسول خدا صدر همان دردش که در آن درگذشت دخترش فاطمه را خواست، و چیزی مخفی در گوشش گفت، و او گریه نمود. بعد از آن او را دوباره خواست و چیزی در گوشش گفت: و او خندید. عایشه لمی‏گوید: من او را از این پرسیدم، گفت: پیامبر خدا صبه من خبر داد، که او در این درد خود وفات می‏کند، بنابراین گریه نمودم، بعد از آن به من خبر داد، که من اولین کسی از اهل وی هستم، که به او می‏پیوندم، و به این سبب خندیدم. این را به اسناد دیگری از وی طولانی‏تر از آن روایت نموده، و همچنان این را از ام سلمه به مانند آن روایت کرده. در روایت وی آمده: من فاطمه لرا از گریه و خنده‏اش پرسیدم، پاسخ داد: پیامبر صبه من خبر داد، که وی می‏میرد، و دوباره به من اطلاع داد، که من بعد از مریم بنت عمران علیهماالسلام سید زنان اهل جنت هستم، بنابراین خندیدم.

و ابن سعد [۱۳۰]از علاء سروایت نموده که: چون مرگ پیامبر صفرارسید، فاطمه لگریه نمود، پیامبر صبه او گفت: «دخترم گریه مکن، وقتی من درگذشتم بگو: انا للَّه و انا الیه راجعون، چون برای هر انسان به واسطه آن از هر مصیبت عوضی است». فاطمه گفت: و از شما هم ای رسول خدا؟ گفت: «و از من هم».

[۱۲۷] هیثمی (۲۳/۹) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر هلال بن خباب که ثقه می‏باشد، و در وی اندکی ضعف نیز هست. [۱۲۸] حسن. طبرانی در الکبیر (۱۱/ ۳۳۰) الاوسط (۸۸۳) بیهقی در الدلائل (۷/ ۱۶۷). [۱۲۹] ابن سعد (۲۴۷/۲). [۱۳۰] همان منبع (۳۱۲/۲).