گریه نمودن فاطمه ل
طبرانی از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾نازل شد، پیامبر صفاطمه لرا خواست و گفت: «خبر مرگم به من داده شد». فاطمه گریه نمود، آن گاه پیامبر صبه او گفت: «گریه مکن چون تو اولین کسی هستی که از اهلم به من میپیوندی»، و فاطمه خندید، یکی از زنان پیامبر صوی را در این حالت دید و گفت: من تو را دیدم که گریه نمودی و خندیدی، پاسخ داد: پیامبر صبه من گفت: «خبر مرگم به من داده شد»، بنابراین گریه نمودم، بعد از آن گفت: «گریه مکن چون تو اولین کسی از اهلم هستی که به من میپیوندی» و به این لحاظ خندیدم [۱۲۷]- [۱۲۸].
و ابن سعد [۱۲۹]از عایشه لروایت نموده که: رسول خدا صدر همان دردش که در آن درگذشت دخترش فاطمه را خواست، و چیزی مخفی در گوشش گفت، و او گریه نمود. بعد از آن او را دوباره خواست و چیزی در گوشش گفت: و او خندید. عایشه لمیگوید: من او را از این پرسیدم، گفت: پیامبر خدا صبه من خبر داد، که او در این درد خود وفات میکند، بنابراین گریه نمودم، بعد از آن به من خبر داد، که من اولین کسی از اهل وی هستم، که به او میپیوندم، و به این سبب خندیدم. این را به اسناد دیگری از وی طولانیتر از آن روایت نموده، و همچنان این را از ام سلمه به مانند آن روایت کرده. در روایت وی آمده: من فاطمه لرا از گریه و خندهاش پرسیدم، پاسخ داد: پیامبر صبه من خبر داد، که وی میمیرد، و دوباره به من اطلاع داد، که من بعد از مریم بنت عمران علیهماالسلام سید زنان اهل جنت هستم، بنابراین خندیدم.
و ابن سعد [۱۳۰]از علاء سروایت نموده که: چون مرگ پیامبر صفرارسید، فاطمه لگریه نمود، پیامبر صبه او گفت: «دخترم گریه مکن، وقتی من درگذشتم بگو: انا للَّه و انا الیه راجعون، چون برای هر انسان به واسطه آن از هر مصیبت عوضی است». فاطمه گفت: و از شما هم ای رسول خدا؟ گفت: «و از من هم».
[۱۲۷] هیثمی (۲۳/۹) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند، غیر هلال بن خباب که ثقه میباشد، و در وی اندکی ضعف نیز هست. [۱۲۸] حسن. طبرانی در الکبیر (۱۱/ ۳۳۰) الاوسط (۸۸۳) بیهقی در الدلائل (۷/ ۱۶۷). [۱۲۹] ابن سعد (۲۴۷/۲). [۱۳۰] همان منبع (۳۱۲/۲).