وقار معاذ بن جبل س
ابونعیم [۱۵۹۳]از شهر بن حوشب روایت نموده، که گفت: اصحاب پیامبر خدا صوقتی که صحبت مینمودند، و معاذبن جبل سدر میانشان میبود، نظر به هیبتی که داشت به طرفش نگاه مینمودند. و در نزد وی همچنان از ابومسلم خولانی روایت است که گفت: داخل مسجد حمص شدم و ناگهان متوجه شدم که در آن تعداد سی تن از بزرگ سالان اصحاب پیامبر صقرار دارند، و در میانشان جوانی است، سیاه چشم، دارای دندانهای درخشان، و خاموش وقتی که قوم در چیزی شک مینمودند به طرف وی روی آورده از او میپرسیدند، به یکی از هم نشینانم گفتم: این کیست؟ گفت: معاذبن جبل س، آن گاه محبت وی در قلبم جای گرفت، و تا این که متفرق شدند همراهشان بودم. و نزد وی همچنان از ابومسلم روایت است که: وی روزی با اصحاب پیامبر خدا صداخل مسجد شد، البته در ابتدای خلافت عمربن الخطاب سو در وقتی که اصحاب از همه وقت زیادتر حاضر بودند، میگوید: در مجلسی نشستم که در آن سی تن و اندی حاضر بودند، و همهشان حدیثی را از پیامبر خدا صمتذکر میشدند، و در حلقه یک جوان گندمگون، شیرین منطق و درخشان قرار داشت، و از همه قوم در سن جوانتر بود، و وقتی که از احادیث قوم چیزی برایشان مشتبه میشد، آن را به وی محول مینمودند، و او دربارهاش برایشان صحبت مینمود، و تا این که از وی سؤال نمیکردند، برایشان صحبت نمینمود، گفتم: ای عبداللَّه تو کیستی؟ گفت: من معاذبن جبل هستم.
[۱۵۹۳] الحلیه (۲۳۱/۱).