حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

وقار معاذ بن جبل س

وقار معاذ بن جبل س

ابونعیم [۱۵۹۳]از شهر بن حوشب روایت نموده، که گفت: اصحاب پیامبر خدا صوقتی که صحبت می‏نمودند، و معاذبن جبل سدر میان‌شان می‏بود، نظر به هیبتی که داشت به طرفش نگاه می‏نمودند. و در نزد وی همچنان از ابومسلم خولانی روایت است که گفت: داخل مسجد حمص شدم و ناگهان متوجه شدم که در آن تعداد سی تن از بزرگ سالان اصحاب پیامبر صقرار دارند، و در میان‌شان جوانی است، سیاه چشم، دارای دندان‏های درخشان، و خاموش وقتی که قوم در چیزی شک می‏نمودند به طرف وی روی آورده از او می‏پرسیدند، به یکی از هم نشینانم گفتم: این کیست؟ گفت: معاذبن جبل س، آن گاه محبت وی در قلبم جای گرفت، و تا این که متفرق شدند همراه‌شان بودم. و نزد وی همچنان از ابومسلم روایت است که: وی روزی با اصحاب پیامبر خدا صداخل مسجد شد، البته در ابتدای خلافت عمربن الخطاب سو در وقتی که اصحاب از همه وقت زیادتر حاضر بودند، می‏گوید: در مجلسی نشستم که در آن سی تن و اندی حاضر بودند، و همه‌شان حدیثی را از پیامبر خدا صمتذکر می‏شدند، و در حلقه یک جوان گندمگون، شیرین منطق و درخشان قرار داشت، و از همه قوم در سن جوان‏تر بود، و وقتی که از احادیث قوم چیزی برای‌شان مشتبه می‏شد، آن را به وی محول می‏نمودند، و او درباره‏اش برایشان صحبت می‏نمود، و تا این که از وی سؤال نمی‏کردند، برای‌شان صحبت نمی‏نمود، گفتم: ای عبداللَّه تو کیستی؟ گفت: من معاذبن جبل هستم.

[۱۵۹۳] الحلیه (۲۳۱/۱).