حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

ایستادن امیرالمؤمنین عمر سبراى پیرزنى که او را نگه داشت

ایستادن امیرالمؤمنین عمر سبراى پیرزنى که او را نگه داشت

ابن ابی حاتم، دارمی و بیهقی از ابوزید روایت نموده‏اند که گفت: عمربن خطاب سدر حالی که با مردم در حرکت بود با زنی روبرو شد که به او خوله لگفته می‏شد، وی از عمر خواست تا بایستد، و او برایش ایستاد، و به وی نزدیک شد و سرش را برای وی خم نمود و دست‌هایش را بر شانه‌هایش گذاشت، تا اینکه آن زن ضرورت خود را رفع نمود و بازگشت. آن گاه مردی به او گفت: ای امیرالمؤمنین مردان قریش را به خاطر این پیرزن متوقف ساختی؟ گفت: وای بر تو! آیا می‏دانی که این کیست؟ گفت: نه، عمر گفت: این زنی است که خداوند شکایت وی را از بالای هفت آسمان شنید!! این خوله بنت ثعلبه است، به خدا سوگند، اگر او تا شب از من منصرف نمی‏شد من تا وقتی که او حاجت و نیازمندی خود را مرفوع نمی‏ساخت بر نمی‏گشتم.

و نزد بخاری [۶۲۱]در تاریخش و ابن مردویه از ثمامه بن حزن سروایت است، که گفت: در حالی که عمربن خطاب سسوار بر خر خود در حرکت بود ،زنی با وی روبرو شد و گفت: ای عمر بایست، وی ایستاد و او برایش در سخن درشتی نمود، آن گاه مردی گفت: ای امیرالمؤمنین این را حالت تا امروز ندیده‏ام، گفت: چه مرا از گوش فرا دادن به وی باز می‏دارد!! این همان کسی است که خداوند برای او گوش فرا داد، و درباره‏اش آنچه را نازل فرمود:

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا[المجادلة: ۱].

ترجمه: «اللَّه سخن آن زن را که با تو درباره شوهرش گفتگو می‏کرد شنید». این چنین در الکنز (۲۶۸/۱) آمده است.

[۶۲۱] اثر صحیح به روایت بخاری در تاریخ کبیر (۷/ ۲۴۵).