آنچه میان عمر و عباس باتفاق افتاد و دعاى پیامبر صبراى عمر به خاطر عزت نمودن عباس
ابن عساکر از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صعمربن خطاب را برای جمع آوری صدقه فرستاد، اولین کسی که با وی برخورد کرد عباس بن عبدالمطلب سبود، عمر به او گفت: ای ابوالفضل، صدقه مالت را بیاور، عباس به او گفت: اگر میبودی و میبودی، و با وی در سخن درشتی کرد. عمر سبه او گفت: به خدا سوگند، اگر خدا و منزلتت نزد پیامبر صنمیبود، در عوض آنچه از تو صادر شد، جوابت را میدادم، بعد از هم جدا شدند، و هر یک به راهی رفت. آن گاه عمر آمد و نزد علی بن ابی طالب سداخل شد و آن را برای وی یادآوری نمود، علی دست عمر را بگرفت، و هردو نزد رسول خدا صداخل شدند، عمر گفت: ای پیامبر خدا، مرا برای جمع آوری صدقه فرستادی، و با اولین کسی که برخوردم عمویت عباس بود، گفتم: ای ابوالفضل، صدقه مالت را بیاور. وی به من چنان و چنین گفت، و بر من قهر کرد و به درشتی با من سخن گفت. و من گفتم: به خدا سوگند، اگر خدا و منزلتت نزد پیامبر صنمیبود در عوض آنچه از تو صادر شد، جوابت را میدادم. پیامبر خدا صفرمود: «وی را عزت نمودهای خدا عزتت کند، آیا نمیدانی که عموی مرد مثل پدر اوست؟ به عباس چیزی نگو، چون ما صدقه دو سال را قبلاً از وی گرفتهایم» [۶۵۸]. این چنین در منتخب الکنز (۲۱۴/۵) آمده است. و این را ابن سعد (۲۷/۴) به اختصار از قتاده روایت نموده است.
[۶۵۸] ابن عساکر (۷/ ۲۳۸) ابن سعد (۴/ ۲۷).