صبر صفیه سبر مرگ برادرش حمزه
حاکم [۱۳۸۳]از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که حمزه سبه قتل رسید، صفیه لدر طلب وی بیرون رفت، و نمیدانست که وی چه کاری کرده است، در این راستا با علی و زبیر ببرخورد نمود، علی به زبیر گفت: برای مادرت بگو، و زبیر به علی گفت: نه، تو به عمهات بگو. پرسید: حمزه چه شد؟ آنها برایش چنان وانمود ساختند که نمیدانند، سپس نزد پیامبر صآمد، و او فرمود: «من بر عقل وی میترسم»، و دست خود را بر سینه وی گذاشت و دعا نمود، آن گاه صفیه استرجاع خواند [۱۳۸۴]و گریه نمود، بعد از آن پیامبر صآمد و بالای سر وی ایستاد و دید که مثله شده است، و گفت: «اگر ناشکیبایی زنان نمیبود، او را میگذاشتم، تا از چینه دان پرندگان و شکم درندگان جمعآوری میشد» [۱۳۸۵]، بعد از آن درباره مقتولین دستور داد، و بر آنها نماز خواندن را شروع نمود، و نه تن و حمزه شرا میگذاشت و بر آنها هفت تکبیر میگفت، بعد آنها برداشته میشدند، و حمزه باقی میماند، و باز نه تن را میآوردند و بر آنها هفت تکبیر میگفت، و برداشته میشدند، و حمزه باقی ماند، و باز نه تن را میآوردند و آنها هفت تکبیر میگفت، تا اینکه از آنان فارغ شد [۱۳۸۶]. این را همچنان ابن ابی شیبه و طبرانی به مانند آن از ابن عباس ب، چنانکه در المنتخب (۱۷۰/۵) آمده، روایت نمودهاند، و بزار این را، چنانکه در المجمع (۱۱۸/۶) آمده، روایت نموده و [صاحب المجمع] گفته است: در اسناد بزار و طبرانی یزید بن ابی زیاد آمده، و ضعیف میباشد.
و نزد بزار، احمد و ابویعلی از زبیر بن عوام سروایت است که: در روز احد زنی به شتاب میآمد، و نزدیک بود به متقولین برسد، میگوید: و پیامبر صمناسب ندانست که او آنها را ببیند، بنابراین گفت: «زن، زن». زبیر میگوید: من شناختم که او مادرم صفیه است، میافزاید: آن گاه به شتاب بهسوی وی بیرون آمدم، میگوید: و قبل از اینکه به کشتهشدگان برسد به او رسیدم، میافزاید: او - که زن قوی و شدیدی بود - مرا در سینهام به سیلی زد و گفت: از من دور شو، زمین از تو نیست، گفتم: پیامبر خدا صتو را سوگند داده است، میافزاید: آن گاه ایستاد و دو جامه را که با خود داشت بیرون نمود و گفت: این دو جامه را برای برادرم حمزه آوردهام، خبر کشته شدن وی به من رسیده است، او را در این دو جامه کفن کنید، میگوید: آن دو جامه را آوردیم، تا حمزه را در آنها کفن نماییم، متوجه شدیم که پهلوی وی مرد مقتولی از انصار قرار دارد، و (به وی) نیز همان عملی انجام گرفته که به حمزه انجام گرفته است، میافزاید: احساس حیا و کاستی نمودیم که حمزه در دو جامه کفن شود، و انصاری بدون کفن باشد، گفتیم: یک جامه برای حمزه باشد، و دیگری برای انصاری، و آنها را با هم اندازه نمودیم، که یکی از دیگری بزرگتر بود، بعد در میان آنها قرعه انداختیم، و هر یک را در همان جامهای کفن نمودیم که به نام او بر آمده بود [۱۳۸۷]. هیثمی (۱۱۸/۶) میگوید: در این عبدالرحمن بن ابی زناد آمده، و ضعیف میباشد، و بعضی وی را ثقه دانسته است.
و نزد ابن اسحاق در سیرت از زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و محمدبن یحیی و غیر ایشان درباره قتل حمزه روایت است که گفتند: صفیه بنت عبدالمطلب آمد تا بهسوی برادرش نگاه کند، زبیر سبا وی روبرو شد و گفت: ای مادرم، پیامبر خدا صتو را امر میکند تا برگردی، گفت: چرا، من شنیدم که برادرم مثله شده است؟ و این برای خداست، و چرا ما به این راضی نباشیم؟! إن شاءاللَّه صبر خواهم نمود، و ثواب و اجر آن را از خداوند خواهم خواست، آن گاه زبیر آمد و به پیامبر صخبر داد، و پیامبر صفرمود: «راهش را باز کن»، بعد وی نزد حمزه آمد، و برایش مغفرت خواست، بعد از آن دستور داده شد و او دفن گردید [۱۳۸۸].
[۱۳۸۳] ۱۹۷/۳. [۱۳۸۴] گفت: «إنالله وإنا إلیه راجعون». [۱۳۸۵] در المنتخب والمجمع آمده: حشر میشد. [۱۳۸۶] ضعیف. حاکم (۳/ ۱۹۷) طبرانی (۱۱/ ۶۲، ۶۳) نگا: المجمع (۶/ ۱۸۱). [۱۳۸۷] صحیح. احمد (۱/ ۱۶۵) بیهقی (۳/ ۴۰۱) ابویعلی (۶۸۶) نگا: الارواء (۳/ ۱۶۵) شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است و آلبانی در ارواء (۷۱۱) میگوید: این سندی است حسن که همهی رجال آن جز ابن ابی الزناد که حفظش تغییر کرد ثقهاند. البته یحی بن ذکریا بر او متابعه کرده است: بیهقی (۳/ ۴۰۱) که سند آن صحیح است. [۱۳۸۸] آن همان در الإصابه (۳۴۹/۴) آمده است.