حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه کعب بن عُجْره در این باره

قصه کعب بن عُجْره در این باره

طبرانی از کعب بن عجره سروایت نموده، که گفت: نزد پیامبر صآمدم، و او را دگرگون یافتم وگفتم: پدرم فدایت، چرا دگرگون می‏بینمت؟ گفت: «سه روز است که در شکمم آنچه در شکم صاحب جگری داخل می‏شود، داخل نشده است»، می‏گوید: آن گاه رفتم و دیدم که یهودیی شترهای خود را آب می‏دهد، و در مقابل هر سطل یک خرما. [آن شترها را] برایش آب دادم، و خرماهایی جمع نمودم، و آن را برای پیامبر صآوردم، فرمود: «ای کعب این را از کجا نمودی؟» برایش حکایت نمودم، پیامبر صگفت: «آیا مرا دوست داری، ای کعب؟» گفتم: پدرم فدایت، آری، فرمود: «فقر به طرف کسی که مرا دوست می‏دارد سریعتر، از سیل به طرف مرکزش است، و مصیبتی به تو می‏رسد، بنابراین حفاظی برای آن آماده ساز»، می‏گوید: پیامبر صاو را مفقود نمود [۴۷]، و گفت: «کعب چه شد؟» گفتند: مریض است، آن گاه پیاده بیرون رفت تا اینکه نزد وی آمد، و گفت: «مژده باد بر تو ای کعب»، مادرش گفت: ای کعب جنت برایت مبارک باد! پیامبر صگفت: «این قسم خور بر خدا، کیست؟» گفتم: این مادرم است، ای رسول خدا، گفت: «ای مادر کعب چه تو را آگاه می‏کند؟ ممکن است کعب چیزی گفته باشد، که به او نفعی نرساند، و چیزی را منع نموده باشد، که برایش ضرورت نداشت» [۴۸]- [۴۹].

[۴۷] یعنی از نزد پیامبر صناپدید شد. م. [۴۸] هیثمی (۳۱۴/۱۰) می‏گوید: این را طبرانی در الأوسط روایت نموده، و اسناد آن جید است. و این چنین در الترغیب (۱۵۳/۵) به نقل از شیخ خود حافظ ابوالحسن گفته است. و ابن عساکر مانند این را، چنان که در الکنز (۳۲۰/۳) آمده، روایت نموده است، مگر در روایت وی آمده: «ممکن است کعب چیزی را گفته باشد، که به وی ارتباط نداشته باشد، و از چیزی منع نموده باشد، که برایش ضرورت نداشت». [۴۹] حسن. طبرانی در الاوسط (۷۱۷۵) نگا: الصحیحة (۳۰۰۳) و صحیح الترغیب (۳۲۷۱).