حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

نزول امر براى پیامبر صمبنى بر این که با فقراى مسلمین باشد

نزول امر براى پیامبر صمبنى بر این که با فقراى مسلمین باشد

ابونعیم [۷۷۴]از خباب بن ارت سروایت نموده، که گفت: اقرع بن حابس تمیمی و عیینه بن حصن فزاری آمدند، و پیامبر صرا با عمار، صهیب، بلال و خباب بن حارت شدر میان گروهی از ضعفای مؤمنین نشسته یافتند، هنگامی که آن‏ها را دیدند آنان را حقیر شمردند، و با پیامبر صخلوت نموده گفتند: وفدهای عرب نزد تو می‏آیند، و ما از اینکه عرب‏ها ما را با این غلام‏ها نشسته ببینند حیا و شرم می‏کنیم، بنابراین وقتی که ما نزد تو آمدیم آن‏ها را از نزد ما بلند کن، رسول خدا صگفت: «آری»، آنان گفتند: در این باره برای ما نامه‏ای بنویس، آن گاه صحیفه را خواست و علی سرا طلب نمود تا آن را بنویسد - و ما در ناحیه‏ای نشسته بودیم - که ناگهان جبرئیل ÷نازل شد و گفت:

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِكَ عَلَيۡهِم مِّن شَيۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٢ وَكَذَٰلِكَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّيَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰكِرِينَ ٥٣ وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔايَٰتِنَا[الانعام: ۵۲-۵۴].

ترجمه: «آنان را که صبح و شام پروردگارشان را می‏خوانند، و رضای او را می‏طلبند، از خود مران و دور مکن، نه حساب آنان بر توست و نه حساب تو بر آنان، اگر آنان را طرد کنی از ستمگران می‏باشی. و این چنین بعضی از آنان را با بعض دیگر آزمودیم، تا بگویند: آیا اینان هستند که خداوند از میان ما بر آنان منت گذارده، آیا خداوند شاکران را بهتر نمی‏شناسد؟! هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند...».

آن گاه پیامبر خدا صصحیفه را انداخت و ما را فراخواند و نزدش آمدیم و می‏گفت «سلام علیکم»، و به وی نزدیک شدیم حتی که زانوهای خویش را به زانویش گذاشتیم، و رسول خدا صبا ما می‏نشست، و وقتی که می‏خواست بر خیزد بر می‏خاست و ما را ترک می‏نمود، پس خداوند تعالی نازل فرمود:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ[الکهف: ۲۸].

ترجمه: «با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام می‏خوانند، و رضای او را می‏طلبند، و هرگز چشم‌های خود را، به خاطر زینت‏های دنیا از آن‏ها بر مگیر».

می‏گوید: و بعد از آن ما با پیامبر صمی‏نشستیم، و چون به همان ساعتی می‏رسیدیم که او در آن بر می‏خاست، بر می‏خاستیم و او را وا می‏گذاشتیم، وگرنه، ابداً تا برخاستن ما بر نمی‏خواست و صبر می‏نمود [۷۷۵]. این را ابن ماجه از خباب همانند آن، چنانکه در البدایه (۵۶/۶) آمده، روایت نموده است. و این را ابن ابی شیبه از اقرع بن حابس و عیینه بن حصن همانند آن تا آخر آیه، چنانکه در الکنز (۲۴۵/۱) آمده، روایت نموده، و ما بعد آن را متذکر نشده است.

و ابونعیم [۷۷۶]همچنان از سلمان سروایت می‏کند که گفت: آن‏هایی که تازه به اسلام گرویده بودند: [۷۷۷]عیینه بن حصن، اقرع بن حابس و امثال آن‏ها نزد پیامبر خدا صآمدند و گفتند: ای رسول خدا، اگر خودت در صدر مسجد نشینی و این‏ها را با بوی پالتوهایشان از ما دور کنی - هدف‏شان ابوذر، سلمان و فقرای مسلمین شمی‏باشد، که پالتوهای پشمی بر تن داشتند، و چیزی غیر از آن نزدشان نبود - نزدت می‏نشینیم و از مخلصان تو می‏شویم و از تو [علم و احکام] می‏آموزیم، آن گاه خداوند این آیه را نازل نمود:

﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا ٢٧ وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُتا اینکه به اینجا رسید ﴿نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَا[الکهف: ۲۷-۲۹].

ترجمه: «آنچه را به تو از کتاب پروردگار وحی شده تلاوت کن، هیچ چیزی سخنان او را دگرگون نمی‏سازد، و هرگز ملجأ و پناهگاهی جز او نمی‏یابی. با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام می‏خوانند، و رضای او را می‏طلبند... آتشی که احاطه کند ایشان را سراپرده‏های آن».

و آن‏ها را به آتش تهدید کرد، آن گاه نبی خدا صدر جستجوی فقرا برخاست، تا اینکه آنان را در آخر مسجد دریافت که خداوند رایاد می‏کنند، رسول خدا صگفت: «ستایش خدایی راست، که قبل از وفات دادنم مرا امر نمود تا با گروهی از امتم نفس خود را حبس کنم، زندگی با شماست و مرگ با شماست» [۷۷۸].

[۷۷۴] الحلیه (۱۴۶/۱). [۷۷۵] صحیح. ابونعیم (۱/ ۱۴۶) ابن ماجه (۴۱۲۷) آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۷۷۶] ۳۴۵/۱. [۷۷۷] یعنی: مؤلفه القلوب. م. [۷۷۸] ابن جریر در تفسیر خود (۱۵/۱۵۶) ابن عساکر (۶/ ۱۹۹) ابونعیم (۱/ ۳۴۵).