قصه ابوبکر و عمر ببا مردى که خدمت آنها را مىنمود
حافظ ضیاء مقدسی در کتاب المختاره از انس بن مالک سروایت نموده، که گفت: عربها در سفرها یکدیگر را خدمت مینمودند، و با ابوبکر و عمر بمردی بود که خدمتشان را میکرد، آن دو خوابیدند و برخاستند، و او برایشان طعامی آماده نکرده بود. گفتند: این آدم پر خوابی است، و بیدارش نمودند، و به او گفتند: نزد رسول خدا صبرو و به او بگو: ابوبکر و عمر برایت سلام تقدیم میدارند، و از تو نان خورش میخواهند. پیامبر صگفت: «آن دو نانخورش خوردهاند»، ابوبکر و عمر آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا، از چه نانخورش خوردهایم؟ گفت: «از گوشت برادرتان! سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، من گوشت وی را در میان دندانهای ثنایای شما میبینم» پس آن دو بگفتند: ای پیامبر خدا صبرای ما مغفرت بخواه، گفت: «از وی خواهش کنید تا برایتان مغفرت بخواهد» [۵۶۰]- [۵۶۱].
[۵۶۰] این چنین در تفسیر ابن کثیر (۲۱۶/۴) آمده است. [۵۶۱] ابن کثیر در تفسیر خود (۴/ ۲۱۶) آن را به ضیاء المقدسی در المختارة ارجاع داده است. رجال آن ثقه هستند ولی بقیه سند آن را ذکر نکرده است.