حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

قصه عمر سبا جارود

قصه عمر سبا جارود

ابن ابی الدنیا در الصمت از حسن روایت نموده، که گفت: عمر سدر حالی که شلاق را با خود داشت نشسته بود، و مردم در اطرافش جمع بودند، در این هنگام جارود سآمد، مردی گفت: این رئیس ربیعه است، و این سخن را عمر سو مردمی که در اطرافش بودند و همچنین جارود شنیدند، هنگامی که جارود به عمر نزدیک شد وی را با شلاق زد، جارود گفت: ای امیرالمؤمنین در میان من و تو چیست؟ گفت: در میان من و تو چیزی نیست؟ ولی تو آن را شنیدی، گفت: شنیدم، چه شد؟ گفت: ترسیدم آن در قلب تو چیزی بیفکند، بنابراین خواستم، آن را از تو دفع کنم [۱۰۵۷].

[۱۰۵۷] این چنین در الکنز (۱۶۷/۲) آمده است.