خشم سعید بن زید بر کسى که على را دشنام داد
ابونعیم [۷۴۸]از رباح بن حارث روایت نموده که: مغیره سدر مسجد بزرگ بود، و نزد وی اهل کوفه در چپ و راستش حاضر بودند، آن گاه مردی که سعید بن زید گفته میشد آمد: ومغیره او را خوش آمد گفت، و بر تخت نزدیک پاهای خود نشاند، بعد مردی از اهل کوفه آمد، و با قرار گرفتن در مقابل مغیره دشنام داد، سعید گفت: ای مغیره، این کی را دشنام میدهد؟ پاسخ داد: علی بن ابی طالب را دشنام داد، گفت: ای مغیره بن شعبه - سه مرتبه - آیا من میشنوم که اصحاب پیامبر صنزد تو دشنام داده میشوند، و تو نه آن را منع میکنی، و نه هم تغییر میدهی! و من بر رسول خدا صآنچه که گوش هایم از پیامبر خدا صشنید، و قلبم فرا گرفت شهادت میدهم - چون من از وی دروغ روایت نمیکنم، که در وقت ملاقاتم با وی از من بپرسد - که وی گفت: «ابوبکر در جنت است، عمر در جنت است، عثمان در جنت است، علی در جنت است، طلحه در جنت است، زبیر در جنت است، (عبدالرحمن در جنت است) و سعد بن مالک در جنت است» و نهم مؤمنین در جنت است، و اگر بخواهم که از وی نام ببرم نام میبرم، میگوید: پس اهل مسجد شوریدند و او را سوگند میدادند که: ای صاحب پیامبر خدا نهم کیست؟ گفت: مرا به خدا سوگند دادی، و خداوند خیلی بزرگ است، من نهم مؤمنین هستم، و پیامبر خدا دهم. بعد از آن در پی آن یک سوگند دیگر هم یاد نموده گفت: در یک معرکه که مردی با پیامبر خدا صحاضر بوده و رویش را با پیامبر خدا صغبارآلود نموده است، از عمل یکی از شما اگر به اندازه نوح هم عمر کرده باشد بهتر است [۷۴۹].
و وی [۷۵۰]همچنان از عبداللَّه بن ظالم مازنی روایت میکند که میگفت: هنگامی که معاویه ساز کوفه بیرون رفت، مغیره بن شعبه را والی آنجا کرد، میگوید: آن گاه وی خطیبانی را بلند کرد که به علی ناسزا میگفتند، و من در پهلوی سعیدبن زید قرار داشتم. میگوید: پس او به خشم آمد و برخاست و دست مرا گرفت، و من نیز به پشت سرش حرکت کردم، و گفت: آیا به این مرد ظالم بر نفس خود نمیبینی که به لعنت گفتن مردی از اهل جنت امر میکند! من بر نه تن گواهی میدهم که اهل جنتاند، و اگر بر دهم هم گواهی بدهم گناهکار نمیشوم [۷۵۱].
[۷۴۸] الحلیه (۹۵/۱). [۷۴۹] صحیح. به مانند آن ابوداوود (۴۶۴۹، ۴۶۵۰) ترمذی (۳۷۴۸) ابن ماجه (۱۳۴) احمد (۱/۱۸۷) ابویعلی (۹۱۹) آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۷۵۰] ابونعیم (۹۶/۱). [۷۵۱] این را احمد و ابونعیم در المعرفة و ابنعساکر از رباح به مانند آنچه گذشت روایت نمودهاند، چنانکه در منتخب الکنز (۷۹/۵) آمده است.