حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

خشم سعید بن زید بر کسى که على را دشنام داد

خشم سعید بن زید بر کسى که على را دشنام داد

ابونعیم [۷۴۸]از رباح بن حارث روایت نموده که: مغیره سدر مسجد بزرگ بود، و نزد وی اهل کوفه در چپ و راستش حاضر بودند، آن گاه مردی که سعید بن زید گفته می‏شد آمد: ومغیره او را خوش آمد گفت، و بر تخت نزدیک پاهای خود نشاند، بعد مردی از اهل کوفه آمد، و با قرار گرفتن در مقابل مغیره دشنام داد، سعید گفت: ای مغیره، این کی را دشنام می‏دهد؟ پاسخ داد: علی بن ابی طالب را دشنام داد، گفت: ای مغیره بن شعبه - سه مرتبه - آیا من می‏شنوم که اصحاب پیامبر صنزد تو دشنام داده می‏شوند، و تو نه آن را منع می‏کنی، و نه هم تغییر می‏دهی! و من بر رسول خدا صآنچه که گوش هایم از پیامبر خدا صشنید، و قلبم فرا گرفت شهادت می‏دهم - چون من از وی دروغ روایت نمی‏کنم، که در وقت ملاقاتم با وی از من بپرسد - که وی گفت: «ابوبکر در جنت است، عمر در جنت است، عثمان در جنت است، علی در جنت است، طلحه در جنت است، زبیر در جنت است، (عبدالرحمن در جنت است) و سعد بن مالک در جنت است» و نهم مؤمنین در جنت است، و اگر بخواهم که از وی نام ببرم نام می‏برم، می‏گوید: پس اهل مسجد شوریدند و او را سوگند می‏دادند که: ای صاحب پیامبر خدا نهم کیست؟ گفت: مرا به خدا سوگند دادی، و خداوند خیلی بزرگ است، من نهم مؤمنین هستم، و پیامبر خدا دهم. بعد از آن در پی آن یک سوگند دیگر هم یاد نموده گفت: در یک معرکه که مردی با پیامبر خدا صحاضر بوده و رویش را با پیامبر خدا صغبارآلود نموده است، از عمل یکی از شما اگر به اندازه نوح هم عمر کرده باشد بهتر است [۷۴۹].

و وی [۷۵۰]همچنان از عبداللَّه بن ظالم مازنی روایت می‏کند که می‏گفت: هنگامی که معاویه ساز کوفه بیرون رفت، مغیره بن شعبه را والی آنجا کرد، می‏گوید: آن گاه وی خطیبانی را بلند کرد که به علی ناسزا می‏گفتند، و من در پهلوی سعیدبن زید قرار داشتم. می‏گوید: پس او به خشم آمد و برخاست و دست مرا گرفت، و من نیز به پشت سرش حرکت کردم، و گفت: آیا به این مرد ظالم بر نفس خود نمی‏بینی که به لعنت گفتن مردی از اهل جنت امر می‏کند! من بر نه تن گواهی می‏دهم که اهل جنت‏اند، و اگر بر دهم هم گواهی بدهم گناهکار نمی‏شوم [۷۵۱].

[۷۴۸] الحلیه (۹۵/۱). [۷۴۹] صحیح. به مانند آن ابوداوود (۴۶۴۹، ۴۶۵۰) ترمذی (۳۷۴۸) ابن ماجه (۱۳۴) احمد (۱/۱۸۷) ابویعلی (۹۱۹) آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۷۵۰] ابونعیم (۹۶/۱). [۷۵۱] این را احمد و ابونعیم در المعرفة و ابن‏عساکر از رباح به مانند آنچه گذشت روایت نموده‏اند، چنانکه در منتخب الکنز (۷۹/۵) آمده است.