بردبارى پیامبر صدر مقابل زن یهودیى که به او گوسفند مسموم شده را خورانده بود
شیخین از انس بن مالک سروایت نمودهاند که: زن یهودیی برای پیامبر خدا صگوسفند مسموم شدهای را آورد، و پیامبر صاز آن خورد، بعد آن زن را نزد پیامبر صآوردند و او از آن پرسید، گفت: خواستم تو را بکشم، پیامبر صفرمود: «خداوند تو را بر من مسلط نمیکند - یا گفت: بر این کار -»، گفتند: آیا وی را نمیکشی؟ فرمود: «نه» [۱۱۵۰]، انس میگوید: من اثر آن لقمه زهرآلود را همیشه در زبان کوچک پیامبر خدا صمیدانستم.
و نزد بیهقی از ابوهریره سروایت است که: زنی از یهود برای پیامبر خدا صگوسفند مسموم شدهای را آورد، رسول خدا صبه اصحاب خود فرمود: «نخورید که مسموم است»، به آن زن گفت: «چه تو را به آنچه انجام دادی واداشت؟» گفت: خواستم بدانم، که اگر نبی باشی خداوند تو را بر آن آگاه میکند، و اگر کاذب باشی مردم را از تو راحت کنم، میگوید: دیگر پیامبر خدا صبه وی معترض نشد. و ابوداود مانند این را روایت نموده، و احمد و بخاری این را از ابوهریره طویلتر از آن روایت کردهاند. و نزد احمد از ابن عباس بمانند حدیث ابوهریره سکه بیهقی آن را روایت نموده، آمده و افزوده: گفت: هر وقتی که پیامبر خدا صاز آن احساس درد مینمود، و حجامت میکرد. میگوید: یک مرتبه مسافرت نمود، هنگامی که احرام بست از آن احساس درد نمود، و حجامت کرد. احمد این را تنها روایت نموده و اسناد آن حسن است.
و نزد ابوداود از جابر سروایت است که: زن یهودیی از اهل خیبر گوسفند کباب شدهای را مسموم نمود، و بعد آن را برای رسول خدا صاهدا نمود، پیامبر خدا صبازوی آن را گرفت و از آن خورد، و گروهی از یارانش نیز با وی خوردند، بعد از آن پیامبر صبه آنان گفت: «دستهای خود را بردارید». و رسول خدا صکسی را دنبال زن فرستاد و او را خواست و به او گفت: «آیا این گوسفند را مسموم نمودهای؟» آن زن یهودی گفت: کی تو را خبر داد؟ گفت: «همین چیزی که در دستم است به من خبر داد». - و آن بازو بود - ، گفت: بلی، پیامبر صفرمود: «از این چه هدف داشتی؟» گفت: گفتم: اگر نبی باشی، این هرگز ضرری به تو نمیرساند، و اگر نبی نباشی از تو راحت میشویم، پیامبر خدا صاز وی گذشت نمود، و عقابش نکرد، و بعضی از یارانش که با وی از گوسفند خورده بودند وفات نمودند، و پیامبر صدر عقب شانه خود به خاطر همان خوردنش از گوسفند حجامت نمود، و ابوهند سکه مولای بنی بیاضه از انصار بود با شاخ و تیغ وی را حجامت نمود [۱۱۵۱]. این را ابوداود از ابوسلمه سبه مانند حدیث جابر روایت نموده، و در حدیث وی آمده، که گفت: بشربن براء بن معرور بدرگذشت... و حدیث را متذکر شده، و در آن آمده: پیامبر خدا صدستور داد و آن زن به قتل رسانیده شد [۱۱۵۲]. و نزد ابن اسحاق از مروان بن عثمان بن ابی سعید بن معلی سروایت است که گفت: پیامبر خدا صدر همان مرضش که در آن درگذشت - در حالی که خواهر بشربن براء بن معرور نزدش داخل شده بود - گفت: «ای مادر بشر، اکنون قطع شدن شاهرگ قلبم را بر اثر همان خوردن که با برادرت در خیبر خورده بودم درک نمودم [۱۱۵۳]» [۱۱۵۴]، میگوید: و مسلمانان را اعتقاد بر این است، که پیامبر خدا صدر ضمن شرف نبوت شهید درگذشته است. این چنین موسه بن عقبه از زهری از جابر متذکر شده است [۱۱۵۵].
[۱۱۵۰] بخاری (۲۶۱۷) احمد (۳/ ۲۱۸) ابوداوود (۴۵۰۸) مسلم (۲۱۹۰). [۱۱۵۱] ضعیف. ابوداوود (۴۵۱۰) (۴۵۱۲) آلبانی آن را در الضعیفه (۹۷۳) ضعیف دانسته است. [۱۱۵۲] صحیح. ابوداوود (۴۵۸۱) آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۱۱۵۳] در حدیث «انقطاع ابهری» آمده است. و ابن هشام میگوید: ابهر همان رگ معلق به قلب است. [۱۱۵۴] ابن اسحاق. چنانکه در سیره ابن هشام (۳/ ۲۱۸) آمده و سند آن مرسل است. [۱۱۵۵] به نقل از البدایه (۲۰۸/۴) به اختصار.