حیات صحابه – جلد چهارم

فهرست کتاب

بردبارى پیامبر صدر مقابل زن یهودیى که به او گوسفند مسموم شده را خورانده بود

بردبارى پیامبر صدر مقابل زن یهودیى که به او گوسفند مسموم شده را خورانده بود

شیخین از انس بن مالک سروایت نموده‏اند که: زن یهودیی برای پیامبر خدا صگوسفند مسموم شده‏ای را آورد، و پیامبر صاز آن خورد، بعد آن زن را نزد پیامبر صآوردند و او از آن پرسید، گفت: خواستم تو را بکشم، پیامبر صفرمود: «خداوند تو را بر من مسلط نمی‏کند - یا گفت: بر این کار -»، گفتند: آیا وی را نمی‏کشی؟ فرمود: «نه» [۱۱۵۰]، انس می‏گوید: من اثر آن لقمه زهرآلود را همیشه در زبان کوچک پیامبر خدا صمی‏دانستم.

و نزد بیهقی از ابوهریره سروایت است که: زنی از یهود برای پیامبر خدا صگوسفند مسموم شده‏ای را آورد، رسول خدا صبه اصحاب خود فرمود: «نخورید که مسموم است»، به آن زن گفت: «چه تو را به آنچه انجام دادی واداشت؟» گفت: خواستم بدانم، که اگر نبی باشی خداوند تو را بر آن آگاه می‏کند، و اگر کاذب باشی مردم را از تو راحت کنم، می‏گوید: دیگر پیامبر خدا صبه وی معترض نشد. و ابوداود مانند این را روایت نموده، و احمد و بخاری این را از ابوهریره طویلتر از آن روایت کرده‏اند. و نزد احمد از ابن عباس بمانند حدیث ابوهریره سکه بیهقی آن را روایت نموده، آمده و افزوده: گفت: هر وقتی که پیامبر خدا صاز آن احساس درد می‏نمود، و حجامت می‏کرد. می‏گوید: یک مرتبه مسافرت نمود، هنگامی که احرام بست از آن احساس درد نمود، و حجامت کرد. احمد این را تنها روایت نموده و اسناد آن حسن است.

و نزد ابوداود از جابر سروایت است که: زن یهودیی از اهل خیبر گوسفند کباب شده‏ای را مسموم نمود، و بعد آن را برای رسول خدا صاهدا نمود، پیامبر خدا صبازوی آن را گرفت و از آن خورد، و گروهی از یارانش نیز با وی خوردند، بعد از آن پیامبر صبه آنان گفت: «دست‏های خود را بردارید». و رسول خدا صکسی را دنبال زن فرستاد و او را خواست و به او گفت: «آیا این گوسفند را مسموم نموده‏ای؟» آن زن یهودی گفت: کی تو را خبر داد؟ گفت: «همین چیزی که در دستم است به من خبر داد». - و آن بازو بود - ، گفت: بلی، پیامبر صفرمود: «از این چه هدف داشتی؟» گفت: گفتم: اگر نبی باشی، این هرگز ضرری به تو نمی‏رساند، و اگر نبی نباشی از تو راحت می‏شویم، پیامبر خدا صاز وی گذشت نمود، و عقابش نکرد، و بعضی از یارانش که با وی از گوسفند خورده بودند وفات نمودند، و پیامبر صدر عقب شانه خود به خاطر همان خوردنش از گوسفند حجامت نمود، و ابوهند سکه مولای بنی بیاضه از انصار بود با شاخ و تیغ وی را حجامت نمود [۱۱۵۱]. این را ابوداود از ابوسلمه سبه مانند حدیث جابر روایت نموده، و در حدیث وی آمده، که گفت: بشربن براء بن معرور بدرگذشت... و حدیث را متذکر شده، و در آن آمده: پیامبر خدا صدستور داد و آن زن به قتل رسانیده شد [۱۱۵۲]. و نزد ابن اسحاق از مروان بن عثمان بن ابی سعید بن معلی سروایت است که گفت: پیامبر خدا صدر همان مرضش که در آن درگذشت - در حالی که خواهر بشربن براء بن معرور نزدش داخل شده بود - گفت: «ای مادر بشر، اکنون قطع شدن شاهرگ قلبم را بر اثر همان خوردن که با برادرت در خیبر خورده بودم درک نمودم [۱۱۵۳]» [۱۱۵۴]، می‏گوید: و مسلمانان را اعتقاد بر این است، که پیامبر خدا صدر ضمن شرف نبوت شهید درگذشته است. این چنین موسه بن عقبه از زهری از جابر متذکر شده است [۱۱۵۵].

[۱۱۵۰] بخاری (۲۶۱۷) احمد (۳/ ۲۱۸) ابوداوود (۴۵۰۸) مسلم (۲۱۹۰). [۱۱۵۱] ضعیف. ابوداوود (۴۵۱۰) (۴۵۱۲) آلبانی آن را در الضعیفه (۹۷۳) ضعیف دانسته است. [۱۱۵۲] صحیح. ابوداوود (۴۵۸۱) آلبانی آن را صحیح دانسته است. [۱۱۵۳] در حدیث «انقطاع ابهری» آمده است. و ابن هشام می‏گوید: ابهر همان رگ معلق به قلب است. [۱۱۵۴] ابن اسحاق. چنانکه در سیره ابن هشام (۳/ ۲۱۸) آمده و سند آن مرسل است. [۱۱۵۵] به نقل از البدایه (۲۰۸/۴) به اختصار.