صبر ابوعبیده و دیگر مسلمانان بر طاعون
ابن اسحاق از شهربن حوشب و او از را به - مردی از قومش - روایت نموده، که گفت: هنگامی که مرض شایع شد، ابوعبیده سدر میان مردم برای ایراد خطبه برخاست و گفت: ای مردم، این مرض برایتان رحمت است، و توسط دعای نبیتان برای شما رسیده و وفات صالحین قبل از شما بوده است، و ابوعبیده از خداوند میخواهد، که برای ابوعبیده سهمش را بدهد، بعد از آن وی به طاعون مبتلا شد و درگذشت و معاذ بن جبل سرا پس از خود بر مردم بر جانشین تعیین نمود، او نیز بعد از وی برای ایراد خطبه برخاست و گفت: ای مردم، این مرض برایتان رحمت است، و به سبب دعای نبیتان به شما رسیده و مرگ صالحین قبل ازشما بوده است، و معاذ ازخداوند متعال میخواهد که به آل معاذ سهمشان را بدهد، آنگاه فرزندش عبدالرحمن به طاعون مبتلا شد و درگذشت، بعد از آن برخاست و برای نفس خود دعا نمود، و در کف دستش طاعون برآمد، من وی را دیدم که به طرف آن نگاه مینمود، و بعد ازآن پشت دست خود را میگردانید و میگفت: دوست ندارم به عوض آنچه در توست چیزی از دنیا برایم باشد، هنگامی که وی درگذشت عمروبن عاص سرا جانشین خود بر مردم تعیین نمود، وی برای ایراد خطبه در میانشان ایستاد و گفت: ای مردم، این مرض وقتی که واقع شود، چون آتش مشتعل میگردد، بنابراین از آن به کوهها پناه ببرید، آنگاه او واثله هذلی سگفت: دروغ گفتی، من به خدا سوگند، همصحبت پیامبر خدا صبودم، و تو از این خرم شریرتری!! گفت: به خدا سوگند، آنچه را میگویی، برایت رد نمیکنم، و به خدا سوگند، اینجا هم توقف نمیکنیم [۱۳۳۵]، میگوید: بعد از آن بیرون شد، و مرد نیز بیرون شدند و متفرق گردیدند، و خداوند آن مرض را از ایشان دفع نمود، میافزاید: این خبر به عمربن خطاب سرسید، و از رأی نظر و عمروبن العاس خبر شد، و به خداوند سوگند، آن را بد ندید [۱۳۳۶].
[۱۳۳۵] یعنی در جاهای مان باقی نمیمانیم. [۱۳۳۶] این چنین در البدایه (۷۸/۷) آمده است.